سلام
دوستان اول باید یک تریگر وارنینگ بدم که احتیاط کنید. اگه با مسائلی مثل خودزنی، خودکشی، فضای بیمارستانی و بیماری های روانی مشکل دارید، لطفا این فیکشن رو نخونید.
مورد بعدی هم اگر هنوز ماهیت فنفیکشن (داستانی که توسط طرفداران نوشته شده و شخصیت سازی درون آن «هیچ» شباهت و ربطی به آیدل حقیقی ندارد) براتون جا نیوفتاده، باز هم فیک رو نخونید. چون من نمیتونم تک به تک براتون بارها توضیح بدم که این شخصیت ها ساختگی هستن تا پاهاتون رو از روی گلوم بردارید:)))
سو همین از اول با داشتن این دانش بخونید.بعداً نوشت: و به شدت پیشنهاد میکنم اگه بار اولیه که این فیک رو میخونید، سراغ کامنتها نرید چون سر تا سر اسپویله:))) بچههایی که دوباره خوندن لطف داشتن توی کامنتا ابراز احساسات اسپویل دار کردن و یکی و دوتا هم نیست:) پس اگه نمیخواید چیزی اسپویل بشه سعی کنید چشمتون به کامنتها نیوفته!
در آخر ممنونم از نگاه با ارزشتون که مهمانِ فیکشن من شده.
------------------------------------------------
ووت یادتون نره ♡پرستار قدیمی بخش، به پرستار جدیدی که با کنجکاوی به پسر جوون و نحیف رو به روش زل زده بود، نگاه کرد و گفت:"اگه خیلی کنجکاوی باید بگم زیاد با کسی حرف نمیزنه، ولی هربار یه سری دروغ تکراری میبافه و به خورد بقیه میده."
پرستار تازه وارد ازش پرسید:"منظورت چیه؟"
"منظورم اینه هرچی از زندگیش تعریف میکنه دروغاییه که خودش ساخته...
شوهرش آدم محترم و متشخصیه! مدیر یه شرکت خیلی معروفه، اصلا با داستانایی که این پسره تعریف میکنه جور درنمیاد.""مگه چی تعریف میکنه؟"
سینی دارو هارو دست پرستار جوونتر داد و گفت:"چرت و پرت، الان برو داروهاشو بده."
"سلام، عصر بخیر."
با لبخند به در اتاق ضربه زد و وارد شد، لبخندش رو به پسر جوونی که شاید همسن و سال خودش، شاید هم کوچیکتر حفظ کرد و به اون چهره ی بی رنگ و رو و موهای نامرتبش که روی تخت نشسته بود نگاه کرد."تو کی هستی؟"
پسر بدون اینکه سرشو از کتابی که مشغول خوندنش بود بلند کنه پرسید."من پرستار جدید بخشم. اسمم ریوهیه."
ریو قرص هارو کف دست پسر گذاشت و لیوان آب رو به دستش داد.برخلاف باقی بیمارهای بستری توی این بیمارستان روانی، اون برای خوردن دارو هاش هیچ مقاومتی نمیکرد.
ریو ازین بابت خوشحال بود که لازم نیست هر بار برای خوروندن داروها بهش تقلا کنه.
STAI LEGGENDO
Wrong Distance | Completed
Storie d'amoreمیگن بیمارهای روانی حد و مرز چیزیو تشخیص نمیدن و مرز بین عشقوتنفر فقط یه خط باریکه! ------------------------------- + دوستم نداری؟ از اولشم نداشتی نه؟ پس چرا باهام ازدواج کردی؟ داری انتقام چیو ازم میگیری؟ ------------------------------- توجه! بخش ه...