🌼🌵🎄{part;10}⚡🍂🌈kookmin🍷🐾🔮

1.4K 201 25
                                    


{اغواگر♣ماهر}

با صدای لرزونی گفتم؛ تو...تو داری چیکار میکنی...

جونگ‌کوک؛ خیلی اروم تر از قبل زمزمه کرد؛کاری که باید از وقتی دیدمت انجام میدادم...

من؛ ولم...ولم کن...

لباش رو اروم فقط رو گردنم حرکت داد...

بعد ازم جدا شد و با خنده گفت؛ خیلی رفتی تو حس ها....

از تو شک بیرون اومدم و رو بهش با خشم گفتم؛ منحرف عوضی...

جونگکوک؛ نچ نچ‌...تو نباید با من اینجوری حرف بزنی...چون به نفع خودت نیس...

پوکر نگاش کردم و گفتم؛ته و لِیورا رو بیرون کردی که این چرت و پرتارو بهم بگی???

جانگکوک؛ هوووم اخه میدونی که‌...او شت راستی تو هیچی از من نمیدونی...

بعد خم شد رو میز و روبروی صورتم گفت؛من بو های خاص رو خیلی خیلی زود حس میکنم...و بوی تو هم .....

پوفی کشید و رفت عقب و گفت؛ اصلا چرا دارم این چیزارو به تو میگم...

من؛خب....واقعا منم درکت نمیکنم...

جونگ‌کوک؛ واسم مهم نیس...خب...من یجورایی...چرت و پرتاتو باور کردم...و نمیدونم به چه دلیل فاکی...اما فقط میدونم میخوام بهت....هوووف...بهت کمک کنم...و...و هیچکسی بغیر از لیورا ازین موضوع خبر نداره
...اما من میخوام از بانو ایو کمک بگیرم...حس میکنم یه چیزایی در مورد شماها میدونه...

من؛ خب....ممنون...

جانگکوک؛ همین?

من؛ نه الان میپرم بغلت ماچت میکنم:-! والله‌‌....مردم چه پرتوقع شدن.‌..

جونگ‌کوک؛ با چشمای گرد شده؛ودف پارک جیمین....هر انسانی و ساحری در برابر زیبایی های من کم میاره...(و بعد با یک پوزخند ادامه داد)حتی اغواگر ماهری هم که باشی‌...
بازم جلو من کم میاری...(مثل دفعه قبل نزدیکم شد و یکی از انگشتاشو اروم روی گردنم کشید و ادامه داد)پارک جیمین...

هولش دادم و تقریبا بلند گفتم؛ گمشو عوضی منحرف...درضمن...من همینطوری بدون انجام هیچ کاری اغواگر ماهریم😏

اول قهقه ایی زد و بعد تک خنده ایی کرد و اروم گفت؛خیلی وحشی... وحشی دوس دارم...

من؛ ‌میتونم برم!!!اعلیحضرتتتتتتتتتتتتتتت....

جونگکوک؛ اوهوم...منم میرم با بانو ایو صحبت کنم...تو سالن لیجون میبینمت...هم تو هم کیم تهیونگ رو.....به یکی از محافظا میگم تورو ببره اونجا الان هم بلند شو برو میخوام برم پیش بانو ایو....

fic;اغواگر ماهر🔮✨♠  💫  ♥ kapel؛kookmin♥🔞🎼  🍭ma._.ri🍭حيث تعيش القصص. اكتشف الآن