Please vote 🌟🌟🌟
______________________________________
_ این همونیه که میخوای؟
هری کتابی که از بالای قفسه برداشته بود رو به دختر جوونی که کنارش ایستاده بود نشون داد و دختر بعد از تایید کردن کتابو ازش گرفت.
_ چقدر میشه؟
هری قیمت پشت کتابو بهش گفت و بعد از پس دادن باقی پولش اون دختر مغازه رو ترک کرد.
هری نگاهی به ساعت مچیش انداخت و وقتی عقربه ها رو روی هشت شب دید نفس راحتی کشید. سمت قفسه های به هم ریخته رفت تا کتابارو بر اساس اسم نویسنده سرجاشون بچینه و بعد از تموم شدن کارش وسایلشو جمع کرد تا بزنه بیرون.
هولمز چپل مثل همه دهکده های کوچیک و بزرگ اطراف شهرای مختلف جای شب زنده داری نبود. معمولا نزدیکای غروب به بعد همه جا تاریک و خلوت میشد و همینم این امکانو به هری میداد که مغازه رو زود ببنده.
بلافاصله بعد از قفل کردن در مغازه سیگاری گوشه لبش گذاشت و با سرعت به سمت ماشینش حرکت کرد تا هرچه زودتر خودشو به خونه برسونه.
کلیدو توی در انداخت و وارد خونه شد. بلافاصله چشمش به گلبرگا و شمعایی که همه جای خونه روشن شده بودن افتاد و فضای رومانتیک جلوی چشمش باعث شد ابروهاشو بالا بندازه. چند قدم جلوتر رفت و همونطور که عطر عود اصیل گرون قیمت پخش شده تو هوا رو توی ریه هاش میکشید سمت میز چهار نفره نزدیک آشپزخونه حرکت کرد.
میزی که با یه سلیقه بی نقص و ساده فرانسوی چیده شده بود و گلای بنفشه و زنبق آبی روش خودنمایی میکردن. یه بطری شامپاین و دو تا گیلاس شراب هم روبروی هم گذاشته شده بودن.
_ اوه... امشب زود برگشتی!
صدای سرزنده و پرانرژی کمیل بود که از سمت آشپزخونه به گوشش رسید و باعث شد هری سرشو بچرخونه تا بهش نگاه کنه.
_ هی... خبریه؟!
با تعجب پرسید در حالی که با اخم کمرنگی به پیرهن قرمز ساتن توی تن کمیل نگاه میکرد که رژ قرمز هم رنگش و سیاهی آرایش دور چشماش که مردمک های سبزشو بیشتر به رخ میکشید، جلوه بیشتری به اون لباس داده بود.
_ نه... غیر از اینکه امشب قول یه قرار دو نفره رو بهم داده بودی.... و من فکر کردم خونه خودمون بهترین مکان براش باشه..
همونطور که با قدمای بلند سمت هری میومد با لبخند گفت و وقتی بهش رسید دستاشو دور گردن هری حلقه کرد.
هری بی اختیار کف دست سالمشو پایین کمر کمیل گذاشت و مجبور شد سرشو بالا بگیره تا به چشماش نگاه کنه، از اون جایی که کفشای پاشنه بلندش مثل همیشه باعث شده بودن یکم قدبلندتر از هری بشه.
YOU ARE READING
Irresistible [L.S] *Completed*
Fanfictionچون تو برای من خواستنی، ممنوع، و هر چیزی بین این دو مفهومی. و من به سادگی نمیتونم مقاومت کنم...