تهیونگ به سختی درس خونده بود وقتی از مدرسه بهش زنگ زدن و گفتن که قبولی دانشگاه و گرفته
خیلی خوشحال شد چون میدونست این نتیجه جدی گرفتن مدرسساون تصورات زیادی از دانشگاه و زندگی در خوابگاه و داشت فقط از ملاقات با هم اتاقی هاش کمی عصبی بود. اون دوست داش یه هم اتاقی خوب داشته باشه تا باهم دوست بشن و بهم کمک کنن
به هر حال وقتی درو باز کرد ن تنها با یکی بلکه با دوتا هم اتاقی رو به رو شد
پارک جیمین و جئون جونگکوک➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سیلام
خب این اولین کار ترجمه منه
امیدوارم خوشتون بیاد 😁
YOU ARE READING
Unexpected | Vminkook (persian translation )
Romanceتهیونگ برای روز اول دانشگاه خیلی ذوق داشت و از اینکه قرار بود تو خوابگاه زندگی کنه خیالش راحت بود و توقع داشت یه هم اتاقی خوب داشته باشه اما به نظر میرسه باید منتظر "هم اتاقی های خوب "باشه ...