مقدمه

5K 433 62
                                    

تهیونگ به سختی درس خونده بود وقتی از مدرسه بهش زنگ زدن و گفتن که قبو‌لی دانشگاه و گرفته
خیلی خوشحال شد چون میدونست این نتیجه جدی گرفتن مدرسس

اون تصورات زیادی از دانشگاه و زندگی در خوابگاه و داشت فقط از ملاقات با هم اتاقی هاش کمی عصبی بود. اون دوست داش یه هم اتاقی خوب داشته باشه تا باهم د‌وست بشن و بهم کمک کنن

به هر حال وقتی درو باز کرد ن تنها با یکی بلکه با دوتا هم اتاقی رو به رو شد
پارک جیمین و جئون جونگکوک

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
سیلام
خب این اولین کار ترجمه منه
امیدوارم خوشتون بیاد 😁

Unexpected | Vminkook (persian translation )Where stories live. Discover now