9

2K 307 77
                                    


(تهیونگ)
"خب چه اتفاقی واسه هم اتاقیات افتاد ؟!"
اون یه ابروشو بالا برد و از پرسید. من همونطور که با انگشتام بازی میکردم
" نمیدونم ، مهم نی. من خیلی خوشحالم که اینجایی، بیا بریم پیش جین هیونگ میخوام تو رو بهش نشون بدم. "

هیجان زده گفتم و بازوشو گرفتم به سمت کافه کشیدمش
"هیونگ اینجاس ؟! اره حتما سوپرایز میشه "
به سمت جایی که نشسته بودن رفتیم
"هیونگ ببین کی اینجاس ! "
جین چرخید و خواست چیزی بگه که وقتی هوسوک و دید چشاش عین نلبکی شد و پرید بغلش

"او‌ مای گاد 😻 تو هم اینجایی! 🤩"
"اون کیه ؟!"
نامجون سمتم امد و خیلی اروم ازم پرسید. اون با نگاهی مشکوک به هوسوک نگاه میکرد (ارع جون خودت خو بگو غیرتی شد دیگه 😒)

چند ثانیه به حالتش خندیدمو خیلی اروم گفتم
" اون بهترین دوست ما از دبیرستانه ، خیلی صمیمیم و بیشتر مث برادریم"
طرز نگاش عوض شد و اینو کاملا میشد از صورتش خوند چون خیالش راحت شده بود که هوسوک فقط یه دوسته.

به اون دوتا که میگفتن و میخندیدن نگاه کردم و ناخوداگاه لبخند زدم چون چی از این بهتر که هر دوشون پیشمن
همه چی خوب بود ، تقریبا خوب تا زمانی که یادم اومد که باید برم استخر چون تیم شنا به شناگران تازه نیاز داشت و قصد داشتن از همه تست بگیرن تا ببینن کسی هست وارد تیم شه یا نه

ازشون خدافظی کردم و‌ راهی استخر شدم. توی راه یاد هم اتاقی هام افتادم که اونا هم‌اونجان

لباسامو توی رخت کن عوض کردم و از اونجایی که من ادم بسیار بسیار خوش شانسم هم اتاقیام دقیقا کنارم ایستاده بودن
جیمین سمت راستم و جونگکوک سمت چپم با بالا تنه های لخت
"وای خدا دوباره دارم گوجه میشم ..."
قبل از اینکه حرفی بزنن یا خفتم کنن از دستشون فرار کردم و کنار استخر نشستم

"خوب امروز میخوام از همتون تست بگیرم و هرکی قبول بشه وارد تیم میشه " ( نه بابا فک کردم وارد کوچه میشه 😑)
ما اماده لبه استخر ایستادیمو به محض شنیدن صدای سوت پریدیم تو اب. تمام تلاشمو کردم ولی خب میدونستم من همچین فرصتی نخوام داشت

"خوب میخوام اسامی کسانی که قبول شدنو بخونم ..."
همونطور که موهامو خشک میکردم گوش میدادم
"خب ، سیون ، چوی مینو ... پارک جیمین و جونگکوک"
با شنیدن اسم اون دوتا دهنم وا موند اصن فک نمیکردم اونا اینقد خوب باشن

سرمو چرخوندم تا پیداشون کنم ، دیدم اون ور استخر دارن باهم حرف میزنن که ناگهان برگشتن سمت من خواستم سرمو برگردونم ولی دیر شده بود. اونقد خجالت کشیدم که دلم میخواست زمین دهن باز کنه برم توش

بخاطر همین سریع به سمت رختکن رفتم تا قبل از اونا از اونجا خارج شم ولی از اونجایی که خیلی خوش شانسم جونگکوک جلوی در ظاهر شد و بعدش جیمین کنارش ایستاد . بعد از ورودشون به اتاق درو پشت سرشون قفل کردن
"شت"
گفتمو عقب عقب رفتم و وسط اتاق ایستادم
هردوشون مث شکارچی هایی بودن که طعمشنو به دام انداختن

جیمین بهم‌نزدیک میشدو منم عقب میرفتم که به چیز سختی خوردم و زیر لب به‌خودم فحش دادم. تمام‌حواسم به جیمین بود و اصن حواسم نبود که جونگکوک پشتم ایستاده
جیمین بهم نزدیکتر شد و حالا کاملا بین اون دوتا گیر افتاده بودم

اون دوتا با نگاه های پر از شهوت و گرسنشون داشتن منو میخوردن
" خب بیبی بوی میخوایم چندتا سوال ازت بپرسیمو اگه جواب ندی ... خب خواهی دید که چه اتفاقی برات میوفته ، اماده ای ؟!"

~~~~~~~~~~~~
سیلام 😺
ببخشید یه چند روزی نبودم 😔
امیدوارم از این پارت خوشتون بیاد 😻

Unexpected | Vminkook (persian translation )Where stories live. Discover now