الکس
لوکاس
(Third Pov)
England...Londonهری-انقد نگاهشون نکن
لیام-اصلا ازون پسره که کنار زینه خوشم نمیادهری-الکسو میگی؟
لیام-هر خری که هستهری خنده ی مرموزانه ای کردو دست به سمت بار کشوندش
هری-بیا یه نوشیدنی بخوریملیام-نه میخوام برم خونه
هری-تنها؟لیام-نه با زین
هری-خوبه پس برو صداش کن
زین که با لبخند درحال صحبت کردن با الکس بود با نزدیک شدنلیام حالت جدی به خودش گرفت
لیام-زین بهتره بریم چون دیروقته نباید زیاد سرپا باشی
زین-عم خب الان نمیتونم بیام چون کار دارملیام- اصرار نمیکنم هروقت کارت تموم شد میتونی بگی بیام دنبالت
زین-باشه حتما
لیام به سمت در کلاب رفتو بیرون رفت
•••••••به سمت اتاق رفتو لباساشو دراورد ...حس خوبی نداشت شاید خسته بود
روی تخت ولو شد حتی رقبتی نداشت از جاش بلند شه ولی بخاطر زین ک هر لحظه ممکن بود بهش زنگ بزنه خودشو سرحال نگه
داشت