(Third Pov)
England...Londonلیام با صدای بلند زین نگران نگاهش کرد و گفت: چیشده بیب؟ خوبی؟
زین سریع دستشو رو دهن لیام گذاشت و تریشا گفت: اون کی بود؟
زین_هیچکس پس فردا میای اینجا؟
تریشا کمی مشکوک شده بود ولی حرفی نزدتریشا_اره میام
زین_اکی مام منتظرتم
تریشا_مواظب خودت باش پسرمزین_شما هم همینطور
زین گوشی رو قطع کرد و نفس عمیقی کشید
لیام_مامانت بود؟زین_اره فردا برمیگیرده تا یه سری مدارک برداره و بعد میره
لیام بدون حرف سرشو تکون داد و به رانندگیش ادامه داد
زین سرشو دوباره به شیشه تکیه زد و غرق افکارش شداسترسی نداشت چون قرار نبود اتفاق بدی بیوفته
فردا به خونه ی خودشون میرفت و بعد از اینکه تریشا به بردفورد برگشت دوباره به خونه ی لیام برمیگشتخیلی طولی نکشید که به خونه رسیدن و لیام با نوازش کردن گونه ی زین اونو از خواب بیدار کرد
لیام_رسیدیم عشقزین چشماشو باز کرد و با پشت دستش چشماشو مالوند
سری تکون داد و از ماشین پیاده شد
زین سرشو رو شونه ی لیام گذاشت و چشماشو بست
زین_خستملیام_برو دوش آب گرم بگیر و بعد بخواب
زین چیزی نگفت و دستشو دور بازوی لیام حلقه کرد
داخل خونه شدن و لیام زین رو به سمت حموم هدایت کردلیام لباساشو عوض کرد و به طرف آشپزخونه رفت تا برای خودش قهوه درست کنه
همون لحظه تلفتش زنگ خورد و جواب دادهری بهش زنگ زده بود
هری_هی لیام شما خونه اید؟
لیام_اره...شما کجایید؟هری_ما داریم میریم خونه دیگه
لیام_خب خوبه
هری_زین حالش خوبه؟لیام_رفته دوش بگیره...خسته ست
هری_حق داره...خیله خب مواظب خودتون باش بای
لیام_توام...بایلیام قهوه برای خودش ریخت و یکم بعد مشغول نوشیدنش شد
تقریبا بیست دقیقه ای گذشته بود و از زین خبری نبود
پس به اتاقشون رفت تا بهش سر بزنهدر رو اروم باز کرد چون حدس میزد که خواب باشه
وارد اتاق شد
حدسش درست بود...زین با حوله خوابش برده بود و موهاش کمی نم دار بودلیام اخمی کرد و به سمتش رفت...ممکن بود سرما بخوره و لیام از این بابت نگران بود ولی دلش نمیومد تا صداش کنه
پس پتو رو تا زیر گردنش بالا کشید و موهای نم دار زین رو از روی پیشونیش کنار زد
KAMU SEDANG MEMBACA
Bruised Fingers
Fiksi Penggemarعشق بهش بال داد اما اون زیادی نزدیک به خورشید پرواز کرد.