دست هاشو از جیبش در اورد و با حالتی نمایشی گفت" یک اثر بریتانیایی معاصر! هری پاتر!"
هری پاتر؟!
شوخیه دیگه؟!اوه اقای استنفیلد شما اگه میدونستید که من میتونم کل فیلم ها به علاوه کل کتابای هری پاتر رو خط به خط تفسیر کنم، مغزتون اب میشد و از گوش هاتون بیرون می ریخت!
اَه .....تصورش حال به هم زنه!
یه نگاه به کل کلاس که حالا رسما دهناشون باز بود انداختم
هنری که کلافه رو صندلی لم داده بود ، پوزخندی زد.مطمئنم هنری کلی جملات درخشان تو ذهنش داره ولی از اونجایی که استنفیلد هم کم جملات درخشان تو ذهنش نداره پس سکوت و همون پوزخند عاقلانه تره!
همه چهره ها تو کلاس بهت زده بود
خب ...هیچکس فکر نمی کرد بخوان هری پاتر رو بخونن یا اصلا چرا امسال برنامه تفریحی طوری هستش که اصلا ذوق زده نشدن؟
از طرفی بحث پنج نمره لعنتی وسط بود!
گرچه من زیاد بهش احتیاج نداشتم ولی... واقعا لعنتیه!سرم رو برگردوندم و با روبی چشم تو چشم شدم که با یه لبخند محو داشت نگام میکرد
باشه روبی می دونم که دیوونه داستانای هری پاتر بودم!شایدم هنوز هستم!
تقریبا دوسالی میشه که نه فیلمش رو دیدم نه کتابش رو خوندم!
هنوز با شنیدن این داستان یه حس عجیبی بهم دست میده!
حس هیجان با چاشنیه جادو!
یادمه روبی هم بخاطر من هم فیلم رو دید هم کتابش رو خوند و منو اون دو دوست صمیمی پاترهد بودیم .........
●•●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
" استنفیلد دیوونه شده!"
سارا گفت و به دیوار راهرو تکیه دادمنم بعد اینکه در لاکرم رو بستم کنار دیوار نشستم و کلافه گفتم:" هفتمین باره که میگی!"
سارا دوباره پوفی کشید:" چون واقعا دیوونه ست!"جیسون با سر به هنری و رفقاش که اینطرف میومدن اشاره کرد.
چون نزدیک ما شده بودن صداشون شنیده میشد، رو به یکی از رفیقاش میگفت:
"فکر میکنی نمیتونم؟ فکر کردی کتاب خوندن سخته؟ میخونمشونو حال اون اشغال روانی رو جا میارم!"با قدم های بلند از جلومون رد شد و سر رفیق بدبختش داد میزد!
ماها زدیم زیر خنده
هی هنری تو میتونی با دراکو مالفوی برابر کنی!
البته هنری کمتر زمانی رو به شکایت پیش باباش اختصاص میده!●•●•●•●•●•●•●•●•●•●
روز بعد که سر کلاس خانم وگنر بودیم ، وسط توضیحاتش در کلاس زده شد و اقای بارنر با یک کارگر که یک جعبه مستطیلیه نسبتا بزرگ رو حمل میکرد داخل شد.
YOU ARE READING
𝐼𝑡 𝑤𝑎𝑠 𝑛𝑜𝑡 𝑎 𝑑𝑟𝑒𝑎𝑚 《𝒉.𝒑》
Fanfictionرویاهای فراموش شده برمی گشتن... به شکلی سیاه و فریبنده ... مثل غبار... تا در نهایت یه جایی... یه نقطه ای...گیرت بندازه! اما کی خبر داره؟ گاهی ممکنه این همون چیزی باشه که نیاز داریم....