درحالی که بند کوله م رو چسبیده بودم وارد خونه شدم و در رو پشت سرم بستم
هوای بیرون یکم ابری بود و بعید نبود بارون بیاد پس تند تند خودمو به داخل خونه رسوندم و جلو در ایستادم تا نفس نفس زدنم تموم بشه" مامان! من اومدم!"
وقتی نفسم جا اومد گفتمو اروم سمت پله رفتم" سلام عزیزم... بیا اینجا سوپرایز داریم!"
صدای مامان از نشیمن اومد و چند لحظه سرجام ایستادم
بند کولم رو محکم تر چسبیدم و به اطراف سرک کشیدم
گفت سوپرایز؟!اروم و با کنجکاوی سمت نشیمن رفتم و با دیدن کسی که کنار مامانم نشسته بود سرجا میخ شدم!
" بابا!"
تقریبا جیغ زدم و چهره ی متعجبم با خنده پوشیده شد
هردوشون میخندیدن و بابا سریع بلند شد و دستاشو از هم باز کرد
کولم رو انداختم زمین و دویدم سمتش
وقتی بقلش کردم.... انگار تازه فهمیدم که چقدر دلم براش تنگ شده بود!وقتی از بقلش بیرون اومدم یه ابروشو بالا انداخت :"نمیدونستم اینقدر دوسم داری!"
اروم زدم به دستش و با دلخوری گفتم:" معلومه که دارم!"
خندید و دوباره بقلم کرد
" میدونم که داری!"
اروم کنار گوشم گفت و منم محکم تر بقلش کردم که صدای به هم خوردن در به گوش رسیدمامان همونجور که میخندید و یه دستشو به کمر زده بود گفت:
" دوست دارم عکس العمل مایکل رو ببینم!"÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷÷
با خستگی دفترم رو بستم و سرم رو روی میز گذاشتم و چشمامو بستم
صدای سوت کشیدن مغزم رو میشنوم!
سرم درد میکنه
خستم
و هنوزم صدای سوتو میشنوم!شاید باید از مایکل تو حل این مسئله ها کمک بگیرم
خب....من از ریاضی متنفرم و بجاش بردار عزیزم عاشقشه!
خب...شاید اون تو همه چیز خوب باشه...در کل من سه دسته تو ذهنم درست کردم:
اول اونایی که عاشق ریاضین و مسلما ریاضیشون خوبه{ صد در صد مایکل!}
دوم اونایی که متنفرن ولی ریاضیشون خوبه{ روبی}
و سوم اونایی که متنفرن و ریاضیشون هم تعریفی نداره
فکر کنم...من جزء سومی باشم
افتضاح نیستم ولی عالیم نیستم!
و این حس بدتر میشه وقتیکه از دبیرت هم زیاد خوشت نیاد
خانم لارنس سختگیر، خشک و فضای کلاسش خیلی خیلی خواب اوره!
تو همچین کلاسی چطور میشه به درس گوش داد؟
البته نه اینکهگوش ندم فقط....اونجوری که باید نمیتونم تمرکز کنم!فکر کنم باید یه دسته ی دیگه هم درست کنم و هنری رو تو اون دسته قرار بدم!
واقعا نمیفهمم با اینکه چندان توجهی تو کلاس نداره چطور نمراتش خوبه!
این فقط برای درس ریاضی نیست اون تو همه چی اینطوره... که باعث میشه بیشتر وقتا بهش حسودی کنم!
وقتی هفته ی پیش توی امتحان یهویی لارنس نمره اش ۱۹/۵ شد میخواستم جیغ بزنم!
این درحالیه که این پبحث رو خوب گوش کرده بود و حتی میفهمیدمش ولی ۱۷ گرفتم!
انگار ریاضی به بازی دادن عادت داره!
ESTÁS LEYENDO
𝐼𝑡 𝑤𝑎𝑠 𝑛𝑜𝑡 𝑎 𝑑𝑟𝑒𝑎𝑚 《𝒉.𝒑》
Fanficرویاهای فراموش شده برمی گشتن... به شکلی سیاه و فریبنده ... مثل غبار... تا در نهایت یه جایی... یه نقطه ای...گیرت بندازه! اما کی خبر داره؟ گاهی ممکنه این همون چیزی باشه که نیاز داریم....