نه امکان ندارههههههه!

1.6K 189 13
                                    

پاریس

_هوممممم....باید یه چیزی برای یونگی کوچولو بگیرم بزار ببینم آره این عالیه!
خدااااااا نگاه چه ناز.....

هاننننننننننن؟!
این چرا نفس میکشه؟!!

حتما از این عروسک جدیداس که باتری میندازی حالت نفس کشیدن دارن..ههههههه دنیا چه پیشرفت کرده^^

گوشیم داره ویبره می‌ره پوفففف-_-
دستمو کردم تو جیبمو برداشتمش نگاه کردم

_خوره‌ی مغز

دکمه شروع تماس رو زدم و گرفتم دمه گوشم که ای کاش نمیگرفتم

_بله؟

_کدومممم گوریییی هستییییییی جئونننن جانگکوکککککککککککککک!!!!!!!!!!

با دادی که این زد نزدیک بود گوشیم بیفته که هیچ پرده گوشم مطمئنم پاره شد

دوباره گوشی رو با دستای لرزون گذاشتم رو گوشم

_اممممم آقای کیم الان میام من.....

_به نعفته ۱۰ دقیقه دیگه اینجا باشی وگرنه پرواز می‌ره

و گوشی رو قطع کرد

چی گفت ۱۰ دقیقه یا خود خدا سریع عروسک رو از روی قفسه برداشت تقریبا تا جای پیشخوان دویید

یه اسکناس ۱۰۰ هزار وونی روی پیشخوان گذاشت اون عروسک فسقلی رو نشون داد

_اینو میبرم....و رفت

میتونستم قسم بخورم تا فرودگاه دل و رودم یکی شدن دقیقا یک دقیقه تا پرواز رسیدم دم در هواپیما

_هوففففف...خدارو شکر

همینطور زیر لب خدارو شکر میکرد عروسک رو انداخت تو کیفش...

Teh pov:

_اخخخخخخخ دردم اومد
با دستم سرمو ماساژ دادم که چشمم به اطراف خورد

_چه تاریکه!آروم دستامو دور خودم حلقه کردمو یه گوشه جمع شدم

_خیلی تاریکه...بهتره حرف نزنم تا لولو منو نبره

اما تا چشمام رفت رو هم خوابم برد

_هوممممم...بستنی شکلاتی
Kook pov:

_اههههه لعنت به هرچی شبه هوفففف کاش یکی بودو میتونستم کل شبو باهاش باشم اینطوری این فوبیای کوفتی کمتر عذابم میده

_خیلی خستم فعلا می‌خوابم....

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
_اههههه یکی اینو خفه کنه...
(مسافران گرامی پاریس به فرودگاه سئول نزدیک میشیم لطلا کمربند های خود را تا نشستن کامل هواپیما باز نکنید با تشکر) همون اراجیف رو انگلیسی هم گفت

پاشدم یه نگاه به ساعت کردم ساعت ۳صبحه پوففف تا برسم خونه حتما صبح شده

اونقدر فکر و خیال در مورد اینکه یونگی با دیدن این عروسک چی میگه و چیکار می‌کنه کردم تا رسیدیم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

در خونه رو باز کردم

_خونه راحتم من برگشتم کیفارو یه طرف پرت کردم تا خودمو روی تخت پرت کنم اما اون صدای آخ چی بود؟!

حتما توهم زدی جئون جانگکوک...

_اخخخخ...ایییی کل بدنم کوفته شده... هیننننن !
صدام دارم بزرگ میشم حتما باید از اینجا بیام بیرون ...
الوووووووووو؟
کسی نیس؟
الو؟
بیا منو از این تو در بیار...

صداها از تو ساکم بود خشکم زده بود اما باز فضولیم به منطقم پیروز شد

آروم رفتم جلو یه سیخونک به کیف زدم کیفه هم ساکت شد

جراتم بیشتر شد یه گوشه زیپ کیف رو باز کردم آروم از کنارم چوب بیس بالی که یادم رفته بود بردارم بزارم سرجاشو برداشتم صدامو صاف کردم تا لکنتم بپره

_ه‍....هرچی....ه‍.ه‍...هستی ....بی‍.بیا بیرون
(چقدم که لکنتم پرید-_-)

با یه جهش خودشو از کیف بیرون آورد و وایساد آروم به اطراف نگاه کرد

_یااااااا فروشگاه کوش؟اینجا کجاس؟

به من زل زد

ترسم خوابید فک کردم انابله پوفففف حتما دیوانه شدم

_اینجا خونه‌ی منه ‌... من تورو خریدم که به یونگی کوچولو ... بچه داداشم کادو بدم نمیدونستم.....

_نمیدونستی من یه عروسک نیستم-_-

بی تربیت به چه جرئتی پرید وسط حرفم ادب نداره-_-

_میگم؟

بهش زل زدم

_حالا که تو منو گرفتی باید مراقبم باشی ....

_جانمممممممممم°-°

_همونکه شنیدی-_-

_من چه میدونستم تو آدمی یا اصلا عروسک نیستی ... من دیرم شده بود سریع پولو...

_هیس شو دیگه

الان من بخاطر یه نیم وجبی خفه شدم•-•؟

_ببین من شبا از ساعت ۱۲ به بعد فسقل میشم ... تو اون زمان من فقط شیر میخورمو به جای خواب می‌خوام...

_استب...استب الان میگی من باید مراقبت باشم؟

_عاره...

_اوکی یه سوال اونطور که من برداشت کردم یعنی تو آفتاب که بزنه چی میشی؟

سوالم اصلا قابل درک نبود اومدم تشریحش کنم که اولین اشعه های آفتاب زد و بعد‌.....

•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•

خوشگلا ووت فراموش نشه😊
کامنتم 💬بزارید ببینم چه کردم این اون فیکه نیس اونیکی در دست نوشتنه📔

🌱سبز و خوشحال باشید🌱

Small troublemaker!Where stories live. Discover now