_فاک...فاک...فاکککککک
الان چه خاکی تو کلم کنمo_O?
آخه الان وقت تبدیل شدن بود وسط این هیلی ویلی..
ای خداااااا دستم بهت برسه کشتمت آخه الان که نیمه شبم نشده چرا دارم تبدیل میشـ...
(آفرین عزیزم فهمیدی پس منو نکش هنو آرزو دارم😶)خیلی سریع کنار پنجره رفت اولش متوجه سرعتش نشد اما با دیدن ماه کامل ... فهمید همین الانشم خیلی دیر شده
_فاک یو خدااااااا الان من با این تنه لش رو دستم همچین کاری کنم؟!!!!
(کدوم شخصیت تو فن فیک آنقدر به نویسنده توهین کرده تا حالا😐)
_لعنت بهت لعنتتتت
آروم کوک رو پایین گذاشت اما سر کوک به یه طرف افتاد گردن سفید و بی نقصش هوش رو از سره ته برد نه بخاطره زیباییش اون الان در نظر تهیونگ یه منبع غذایی بود از نوع خونیش...
_لعنت
سریع روشو برگردوند تا الانشم زیادی تحریک شده بود
_بس کن کیم تهیونگ ... تو یه موجود عادی نه یه هیولای خونخوار(اما یه کوچولو که چیزی نیس...)ترسید اون کی بود داشت جواب میداد!!!
_تو کی هستی؟!!
(من کسی نیستم کیم تهیونگ من خود توعم اما قویتر!!!)
سریع دستاشو روی گوشاش گذاشت دوباره اون صدای لعنتی میخواست تحریکش کنه همون هانا براش کافی بود...!!!
(دقیقا شبیه یه بچه کوچولو ... ضعیف...ناتوان...)
_خفه شوووو!!!!
فریاد کشید...تمام خونه لرزید...شیشه ها شکستن اون خونه تقریبا شبیه یه خونهی تخریب شده بودزمان برای اونا مختل شد...
زمان کل دنیای فانی....
دعوا بین دو موجود فناناپذیر...(هنوزم نمیخوای قبول کنی نه؟)
_من مثل تو نیستم!!!(تو یه دروغگویی که حتی خودتم فریب دادی...
همینطور اون بچه رو ...)به کوک اشاره کرد
(یکم فک کن ... خون اون بهت انرژی میده...قدرت...شجاعت...)
تهیونگ مثل نسخ شده ها به سمت کوک قدم برداشت
چشماش کاملا آبی شده بودند...آبی یخی...(برو جلو...برو...فقط یکم از خونه اون بچه که چیز زیادی نیست...برو ...)
تهیونگ به کوک رسید تنها چیزی که میدید جریان خون قرمز رنگ زیر اون پوشش اغواگر بود...
آروم خم شد تا خونه کوک رو بخوره ... دندونای نیشش در حال رشد بودن آروم به اون گردن بی نقص نزدیک شد عمیق بو کشید...بوی اون خون دیوونش میکرد ... تنها چند میلیمتر مونده بود چند میلیمتر تا رسیدن به اون خون خوشمزه ...اما صدایی تو مغزش فریاد میزد صدای معشوقش
آروم دره افکار قرمز رنگشو برای اون خاطره ها باز کرد...
ESTÁS LEYENDO
Small troublemaker!
De Todoتهیونگ،شب ها به ته کوچولو تبدیل میشه و جونگکوک باید همیشه مراقبش باشه تا اتفاقی برای کوچولوی کیوتش نیوفته،ولی......