part8/party

1.1K 242 664
                                    

هی لاوز اول ووت بدید بعد بخونید ❤️🍓عال د لاو

‎۳بعد از ظهر عمارت پین
‎زین توی راهرو میچرخید و برای خودش اهنگی زمزمه میکرد
how we get to lying crying always fighting like our lives depend on i......

‎لیامو دید که از بیرون اومده و جلوی آینه ی بزرگی که تو سالن بود ایستاده.
‎یه پیرهن مردونه مشکی رنگ پوشیده بودو چون دکمه اولشو باز گذاشته بود تا برق زنجیر طلای گرون قیمتش چشم همه رو گرفته بود

‎. با دقت داشت تو آینه به خودش نگاه میکردو موهای لخت قهوه ای رنگشو با دست نقاشی شدش مرتب میکرد .

‎دست چپشم به کمک دست دیگش اومد و این لیام بود که نمیدونست عضله های پشت بازوش توسط چشمای زین خورده میشه.

‎زین فقط به این فکر کرد بازوهای لیام چیزی حدود 5 برابر بازوهاشه و قطعا زورشم چیزی حدود 10 برابر بیشتر از اون!

‎افکارشو کنار زد...دویید سمتش و صداش کرد
‎زی:پین؟؟

‎لیام اروم تو جاش برگشت و نگاهشو از آینه به زین داد و منتظر بود حرفشو بزنه

‎زی: کت خریدی ؟

‎لیام که فهمیده بود حرف زین چیز پراهمیتی نیست دوباره به آینه زل زد .

‎لی:تو واقعا فکر کردی من تمام روز بیکارم و به فکر کت توام؟

‎زین که گستاخیش اجازه نمیداد جلوی اون کم بیاره ساکت نشد.

‎زی:تو ام فکر کردی من با توعه احمق مهمونی میام؟؟

‎لیام آروم چشاشو بست و با نفسای تند و عصبیش سمت زین رفتو قدمای محکمش نشون میداد چیز خوبی در انتظار زین نیست

‎تو چهره زین اثری از ترس نبود ولی با نزدیک شدن اون هیولای خوش هیکل ناخوداگاه عقب رفتو بعد چند قدم به دیوار سرد پشت سرش خوردو عملا راه زینو برای دور شدن از هیولا سد کرد.

‎لیام که حالا بروبه روی زین بود دستشو بغل سر زین رو دیوار کوبیدو اروم و شمرده گفت

‎لی:تو؟پسر کوچولواحمق !کی بهت اجازه داده با من اینجوری حرف بزنی؟؟

‎دستشو روی سینه زین کوبید. زین که قفسه ی سینش به خاطر آسم با هرضربه ای سریع تحریک میشه سعی کرد جلوی سرفه هاشو بگیره تا لیام فکر نکنه اون ضعیف و شکنندس ! زین کسی نیست که بخواد ضعیف جلوه کنه!

‎زین در جواب حرف لیام چیزی نگفت و فقط نگاه بیخیالی بهش تحویل داد.

‎لی :حده خودتو بدون بیبی بوی!
‎لیام بیخیال زین شدو سمت اتاقش راه افتاد ولی بعد چند قدم صدای زین سد راهش شد.

‎زی:بیبی بوی؟فکر کنم منو با عشقت اشتباه گرفتی ددیه کربین!

‎لیام با حرف زین سرجاش میخکوب شدو رگای بیرون زده ی روی گردن و شقیقه هاش از چیز خوبی خبر نمیداد! خنده و لحن بد جمله ی زین خشم لیامو صد درجه بالاتر برد.

splinter [complete]Where stories live. Discover now