زی:میگم هزا این ____فاک فاک فاک بپوشونید خودتونو بیشعوراااا!!!
زین به محض دیدن لویی و هری روشو با سرعت به طرف دیوار کرد و زیر لب بهشون بد و بیراه میگفت
لویی که با ورود زین شوکه شده بودو رو زمین افتاده بود سعی کرد بلند شه و در حال بلند شدن تیشرت هری رو تو صورتش کوبیدلو:زین نمیگی ملت حریم خصوصی دارن استاد عین گاو وارد میشی برادر؟
زین که همچنان به دیوار خیره بود جواب لویی رو داد
زی: وات د فاک این موقع صبح؟
هری که داشت میخندید جواب زینو داد
هری:ببخشید زین لویی یکم در این زمینه ها خشن برخورد میکنه و کاراش خبر نمیکنه
لویی بالشو محکم تو سر هری کوبید و زیر لب فاک یویی بهش گفت و باعث خنده بلندتر هری شد
لو:خب استاد...برگرد
زین از لای انگشتاش وضعیتو بررسی کرد و وقتی خیالش راحت شد دستشو از جلو چشماش برداشت.
زی:خدایا اومدم یه سوال بپرسما آدمو به کجاها که نمیکشید
لو:سوالتو بپرس! حالا خوبه خودش هرشب برنامه داشتا!
زی:خب حالا ... میگم هری لیام کجاست؟
هری که داشت به طرف آینه میرفت جوابشو داد
هری:چطور؟ درگیر قرارداد جدیده طرف خیلی سیریشه
زی:خدایا مجبوره خب؟
هری:لیامو که میشناسی فقط به فکر اینه اون کاری که میخوادو انجام بده واسش مهم نیس چقد سخت باشه!
زی:پس کله شقه .... حالا کی هس؟همون دختره نچسبه که سعی میکرد شبیه مدلا را بره ولی بیشتر شبیه چلاقا بود؟
هری:هی هی زین اروم... اره بابای همون
زین پوفی کشید و چیزی نگفت
هری سمتش اومد و با دیدن لویی که به زین زل زده گفت
هری: پیشنهاد میکنم بری بیرون زین وگرنه کیتن عصبانی میزنه نصفت میکنه
زین با دیدن قیافه ی لویی بدون هیچ حرفی سریع اتاقو ترک کرد و صدای خنده ی بلند هری رو پشت سرش شنید
_________________________
دو ساعت بعدخودشو رو کاناپه ول کردو دستشو رو صورتش کشید .
مایا: قهوه میخوری؟
YOU ARE READING
splinter [complete]
Fanfiction+but you hated me -i hate my self for hated you MAFIA