part4

23 14 0
                                    

همراه با صدای تیر اندازی صدای یک آه غم انگیز هم

بگوش رسید زاویه تیر اندازی از طرف غربی بودو طبقه

چهارم پنجره آخری که چهارچوب سفیدو پرده قرمز

داشت آه بله سر مرد تک تیر انداز را نشانه رفتم و در

یک لحظه انتحاری

بوم!

تک تیر انداز عزیزم را درون جعبه گذاشتم و همانطور

که هفت تیر کوچکو طلایی ام را در میاوردم از پله ها

پایین میدویدم یعنی صدای آه برای چه بود

با دیدن چهره وحشت زده مردم ترس وجودم را فرا

گرفت یعنی بلایی سر جرج آمده بود به بیرون در دویدم

شیشه های خرد شده نوشابه کوکا کولا روی زمین ریخته

بود و گارسون عزیزم دست هایش را شیشه بریده بود

و لرزان لرزان خودش را به سمت در میکشید

《جورج! جورج ! کجایی 》

صدایی به گوش نمیرسید حتما گارسون از ترس صدای

گلوله شیشه های نوشابه را شکسته بود اما جورج کجا

بود چشم هایم را بستم میتوانستم نگاه خیره را به

خودم حس کنم داشتم با خودم فکر میکردم اگه تیر

به سمت رستوران برخورد کند ممکن است ظرف های

زیبا و طرح دار را بشکند پس خودم را به سمت مخزن

آب آهنی پرت کردم محاسباتم درست بود تیر به مخزن

اصابت کرد مردم حراسان از این سو به اون سو

میدویدند میان جمعیت امیلی را دیدم!

امیلی زمانی که من یک کار آموز بودم یک ارشد با

تجربه و فوق العاده بود حالا اینجا چکار میکرد مگر

اوهم عضو Black نبود؟

حالا میفهمم چطور رستوران جیمز را پیدا کردند اینجا

اصلا امن نیست من یک مهره سوخته شده ام!

با تمام توان میان جمعیت دیویدم و سوار ماشینم شدم

تا میتوانستم گاز دادم و دور شدم صدای خورد شدن آینه

•●Angelic●•Where stories live. Discover now