پارت دوم پسر دندون خرگوشی

3.8K 430 25
                                    

نام فیک : امگای خاص من
نویسنده :R and A
کاپل : ویکوک ، یونمین ، نامجین

(تهیونگ زمان حال)
با صدای داد و هوارای کوک بیدار شدم به زور یکی از چشمام رو باز کردمو تو همون حالت بش گفتم :«چی شده واسه چی کله ی سحر اینقد جیغو ویغ
مبکنی؟»
همون طور که حرسی نگام میکرد گفت :« پا نمیشی نه ؟»
تهیونگ : نه
جونگکوک : باشه ، خودت خاستی بعدا نگی نگفتیا
بعد تقی زد پارچ آب یخ رو روم حالی کرد
مقل برق زده ها سیخ تو جام نشستم .همون طور که داشتم از سرما میلرزیدم گفتم
تهیونگ : اشهدتو بخون جونگکوک که میخوام بکشمت پسره ی اااااحححححممممقققققق یخ کردم .
اینو که گفتم پا گذاشت به فرار حالا من بدو جونگکوک بدو کل خونه رو دنبالش دویدم تا اینکه تو آشپزخونه گیرش آووردم دستاشو گرفتمو انداختمش رو زمین بعد بالای شکمش رو دوتا زانو هام وایسادم همون طور که بخاطر دویدن چند دقیقه پیشمون نفس نفس میزدم گفتم :
تهیونگ : حالا دیگه تو چنگم افتادی بانی کوچولو حالا وقت چیه؟
جونگکوک : چی من که نمیدونم درباره چی حرف میزنی
تهیونگ : نمیخواد خودتو بزنی به نفهمی هرکی ندونه تو خوب میدونی تو این موقعیت وقت چیه
جونگکوک : خب بگو نا منم بفهمم وقت چیه من که نمیدونم
تهیونگ : معلومه وقت چیه دیگه عزیزم وقت مجازات جنابعالیه
جونگکوک با مظلوم ترین شکل ممکن : خو منکه کاری نکردم هر چی کردم بلند نشدی مجبور شدم ، خو داشت دیرت میشد مگه امروز جلسه نداری؟
تهیونگ : وای جلسه
جونگکوکو ول کردم و با تمام سرعت رفتم تو اتاق خواب و لباسایی که کوک برام گذاشته بود پوشیدم عطر مخصوصم رو که کوک بهم هدیه داده بود رو به گردنو مچ دوتا دستام زدم یه نگا به تیپم تو آینه کردم کت و شلوار مشکی با پیرهن سفید دکمه دار که سه تا دکمه اولیش رو باز گذاشته بودم
(مثه این عکس فقط رنگ موش رو شما همونی تصور کنین که تو بیوگرافی گذاشته بودم )

بعد از بستن ساعت مشکیم از اتاق بیرون اومدمو رفتم سمت آشپزخونه کوکی داشت با نون تست برای صبحونه ساندویچ درست میکرد رفتم پشتشو از پشت دستامو دور کمرش حلقه کردم ، پشت گردنش رو بوسیدم و زیرگوشش زمزمه کردم :دوست دارم امگای خاص من
لبخند محوی زد و گفت: منم دوست دارم آلفای قهرمان من
همونجور که تو بغلم بود برگشت و یه بوس تند و کوچولو رو لبم گذاشت بعد عقب کشیدو ساندویچی که درست کرده بود رو داد دستم همونجور که پیشبند اشپزی رو در می اورد و اویزون میکرد گفت : ساندویچو بخور تا ضعف نکنی درضمن نمیخورم هم نداریم چون ممکنه باز معده درد بگیری
بعد یه مکث کوچیک برگشت سمتم و همون جور که لبخند میزد گفت
جونگکوک : قبول؟
تهیونگ : اگه یه بوس بدی اره قبول
بعد کشیدمش تو بغلم تو تا وقتی که هر دو نفس کم بیاریم بوسیدمش

امگای خاص من Where stories live. Discover now