پارت هشتم تصمیم برای ماندن 2

1.4K 178 2
                                    

از حموم که اومدم بیرون جلوی اینه قدی اتاق وایسادم اب موهام رو با حوله کوچک تری که بم داده بود گرفتم

( اینه قدی )

بعد اینکه خودمو با حوله خشک کردم یه تی شرت راه راه سفید سیاه با شلوار چسبون سیاه پوشیدم

بعد اینکه خودمو با حوله خشک کردم یه تی شرت راه راه سفید سیاه با شلوار چسبون سیاه پوشیدم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(اخرین عکس از بالا سومی)

موهامو همون چوری نم دار گذاشتم بمونه حوصله خشک کردنشون رو نداشتم .
در اخر یه نگا به خودم تو اینه انداختم و از اتاق زدم بیرون از راه رو گذشتم و از پله هایی که به سالن پذیرایی منتهی میشد پایین رفتم اون پسر خوشگله که برای یه الفل زیادی خوشگل بود تو آشپزخونه بود و داشت قهوه درست میکرد بی سرو صدا رفتم تو اشپز خونه و پشت میز گرد چهار نفره ای که توی آشپزخونه بود نشستم و به کاراش خیره شدم .

زیبا ترین چیزی بود که تو عمرم دیده بودم خیلی خوش قیافه و خوش اندام بود مو های سیاه فر
یه پولیور جلو باز که دکمه میخورد و گشاد بود پوشیده بود که دکمه هاش رو نبسته بود و زیرش یه پیرهن مردونه دکمه دار سفید پوشیده بود همراه با یه شلوار جین مشکی به نظرم باید مدلینیگی چیزی باشه اخه واقعا زیباست اصلا انگا جمله ی «گونی هم بپوشی بهت میاد رو » برای اون ساختن .

* پایان فلش بک*
( از زبان تهیونگ)

اون روز تا جونگ کوک تو حموم بود من رفته بودم بیرون و از اون شیرینی فروشی یکم شیرینی خریده بودم تا با قهوه بش بدم .
یادش بخیر، به دانشگاه که رسیدیم جونگکوک رو دم ورودی دانشگا پیاده کردم بعد از پارک ماشین با جپنگکوک وارد محوطه شدیم بعد از یه بغل یه بوس کوچولو رو لبای جونگ کوک که حاصلش شد لپای رنگ خون جونگ کوک به سمت دفتر اساتید رفتم جونگ کوک هم رفت پیش دوستش پارک جیمین .

( ار زبان جونگ کوک )

همین که کنار جیمین رو نیم کت نشستم گفت :

امگای خاص من Where stories live. Discover now