*ادامه ی فلش بک *
(از زبان تهیونگ)
الان منو کوک تو اتاق نشسته بودیم و با هم روپولی بازی میکردیم .
تو بازی غرق شده بودیم که مامانا صدامون زدن
مامان کوک و مامان تهیونگ :بچه ها بیاین شام .
جونگ کوک همونطور که بلند میشد دست منو هم گرفت و دنبال خودش کشید .
وارد آشپز خونه که شدیم پشت میز نهار خوری نشستیم .
منو کوک کنار هم نشستیم مامان نا هم هر کدوم یه سمتون نشستن بعدش بابا ها که هرکدوم کنار خانم خودش نشست .
بعد از خوردن شام با هم دیگه رفتیم دوباره تو اتاق من اینبار باهم دیگه رو تخت دونفره ی من دراز کشیدیم و فیلم تماشا کردیماتاق تهیونگ دیگه خودتون تختشو یکم بزرگ تر به اندازه ی دو نفره تصور کنین ☝☝☝☝
فیلم که تموم شد چرخیدم سمت جونگ کوک که نظرش رو درباره ی فیلم بپرسم ولی اون خواب رفته بود ، منم بی سروصدا رو بهش دراز کشیدم و به صورت بانی شکلش نگاه کردم ، انقدر ناز و کیوت بود که دلم میخواست تو بغلم بگیرمش و انقد فشارش بدم تا جیغش در بیاد منم بهش بخندم .
خیلی معصوم خوابیده بود نتونستم جلوی خودمو بگیرم همونجور که به پهلو رو بهم خوابیده بودیم دست و پامو دورش حلقه کردم و تو بغلم گرفتمش سرمو تو گردنش فرو کردم و عطر تنشو نفس کشیدم ، خیلی بوی خوبی میداد بوش بهم آرامش میداد باعث میشد ذهنم از هر چیز آزار دهنده خالی بشه و فقط به اون فکر کنه از وقتی دم در خونشوم دیده بودمش قلبم تند تر میزد حتی همین الانم که تو بغلم گرفتمش قلبم براش تند تند میزنه .
گرگم از درونم همش بم میگه که مارکش کنم اونو مال خودم کنمش و ازش محافظت کنم ، ولی الان وقتش نیست کوکی من هنوز خیلی کوچیکه برای این کار .
R:اینم از پارت جدید ببخشید که زودتر اپ نکردم امتحان داشتم و اینکه یه کوچولو رفته بودم تو فاز تنبلی دیگه به بزرگی خودتون ببخشید
ووت و کامنت فراموش نشه
خدا نگه دارتون تا پارت بعدی ✋✋✋
أنت تقرأ
امگای خاص من
عاطفيةتهیونگ قویترین الفا و لیدر پک مخوف در واقع یه نقطه ضعف داره اونم جفتش جونگ کوک که یه امگاست . تهیونگ یه روز که به خونه برمیگرده میمبینه یه بچه 15 ساله که تا حالا ندیده بودش تو خونشونه حالا بیاین ببینیم چه اتفاقی برای تهیونگ و جونگکوک مییوفته....... ...