پارت۱۱دوست من میشی؟(۲)

1.1K 156 3
                                    

🐰:وقتی ۴ سالم بود متوجه این موضوع شدم که
رده من یه نوع کمیابه و کنار کمیاب بودن خیلی از ادمای سود جو میخوان که بخاطر ارزشی که داره منو بفروشن یا برای خودشون تصاحب کنن ، البته همه ی اینارو یه بار که پشت اتاق مامانم و بابام وایساده بودم به طور اتفاقی متوجه شدم بعد از اینکه مامانو بابام فهمیدن که خودم هم میدونم بهم گغتن که برای سلامت خودم و اینکه در امان باشم باید هر چند وقت یکبار محل زندگیمون رو عوض کنیم و فردای اون روز ما از بوسان به جزیره ی ججو رفتیم ، اونجا یه همسایه ی خیلی مهربون داشتیم اونا یه پسر داشتن که ۴ سال از من بزرگ تر بود .

به اینجا که رسید مکثی کرد و سرش رو بالا اورد ، نگاهی به من انداخت و ادامه حرفش رو زد

🐰:اون اولا که تازه به ججو اسباب کشی کرده بودیم تا یه ماه فقط تو خونه بودم و بیرون نمیرفتم وقتی مامان بابام میخواستن برای دیدن همسایه کناریمون که جدیدا خیلی باهم صمیمی شده بودن برن من تو خونه میموندم نه اینکه مامان بابام نزارن که برم برون نه اینطوری نبود فقط دلم نمیخواست بیرون برم و با کسب غیر از مامان بابام خرف بزنم انگار به همه شک داشتم که نکنه منو بدزدن یا ازم سوء استفاده کنن

R؛میدونم کمه دیگه به بزرگی خودتون ببخشید امتحان دارم اونم چند تا کتاب با هم باید درس بخونم اخه امسال انتخاب رشته دارم و میخوام برم مدرسه نمونه رو سیاهم 🙇ولی قول میدم تا فردا شب یه اپ دیگه بکنم 😉

امگای خاص من Where stories live. Discover now