پارت ۱۲دوست من میشی ۳

1.1K 152 3
                                    

🐰:اون شب مامان بابام دعوت بودم خونه ی همسایمون ازم خواستن که باهاشون برم ولی من مخالفت کردم و نرفتم خیلی اسرار کردن ولی نرفتم مامان و بابان که رفتن منم در خونه رو قفل کردم و توی سالن پذیرایی مشغول فیلم دیدن شدم . یه چند دقیقه که گذشت صدای در اومد رفتم دم در و درو باز کردم یه پسر بچه ۸،۹ ساله دم در بود .

 یه چند دقیقه که گذشت صدای در اومد رفتم دم در و درو باز کردم یه پسر بچه ۸،۹ ساله دم در بود

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

🐯:سلام تو باید جونگ کوک باشی درسته ؟ من کیم تهیونگ هستم همسایه ی کناریتون .

🐰: سلام تهیونگ شی من هم جئون جونگ کوک هستم .

تهیونگ‌ یه لبخند مستطیلی زد ، دستشو به سمتم دارز کرد و گفت :

🐯: با من دوست میشی؟

با لبخندی که زد انگار آرامش رو بهم تزریق کردن منم در جوابش لبخند خرگوشی معروفم و زدم ودستشو گرفتم و  جواب دادم

🐰: معلومه که دوستت میشم .

دستم و کشید سمت خودش و درو پشت سرم بست بعد همونجور که به سمت خونشون حرکت میکرد گفت :

🐯:پس بیا بریم خونه ی ما پیش مامان بابا هامون باهم دبگه بازی کنیم .

ادامه دارد ۰۰۰

امگای خاص من Donde viven las historias. Descúbrelo ahora