part15: آمادگی برای جنگ

246 83 8
                                    

نامجون با فرمانده زاک قدم میزد و شگفت زده سلاح های پیشرفته رو نگاه میکرد.


نامجون " شما ارتش قدرتمندی دارین! این اسلحه ها هیچ جای دنیا پیدا نمیشن"


زاک تفنگی رو برداشت و چشمش رو لب لوله ی استیلش گذاشت و توی لوله رو نگاه کرد.


زاک" درسته اما هیچکدومشون به پای نابودگر نمیرسه..."


به سمت گوشه سالن رفت .

ملافه ی سفیدی روی جسم بزرگی انداخته بودن و مشخص بود که بهترین سلاح زیر اون تیکه پارچه پنهان شده.


با تعجب به سلاحی که کم کم اشکار میشد نگاه کردیم.

حدس میزنم بدنه ی غول پیکرش ابهت زیادی به لشکر بده.

چهارلوله برای شلیک داشت.

دوتا مشکلی بالا و یه طلایی و یه نقره ای پایین.

مثل اتومبیل پله میخورد و بالا میرفت.

یه صندلی برای تیر انداز و یکی برای کمک تیرانداز.

و دستیِ شلیک مابین اون دوتا.

ابزار جنگ به این بزرگی و ترسناکی ندیده بودم!

حتمابا شلیک یه تیر هفت نفر رو میکشت.

کریس با خوشحالی جلو رفت و دستی روی بدنه ی نابودگر کشید.


کریس" چقدر زود تمومش کردین فرمانده!"


زاک خودشیفته قهقهه ای زد.


زاک" درسته شاهزاده کریس... ما تونستیم دوماه زودتر ساختشو به پایان برسونیم."


جلو رفتم و با اشتیاق به اسلحه زل زدم.

خواستم نحوه ی کارش رو بپرسم که نامجون ذوق زده ، زود تر از من دست به کار شد.


نامجون" این...معرکست...چجوری کار میکنه؟"


زاک از پله ها بالا رفت و روی صندلی تیرانداز نشست.

hele | Complete Where stories live. Discover now