part16: هویت لارک

244 73 25
                                    

کاش هرگز فردا نرسه!

یکم از چایم مزه کردم ؛ چای نیلوفر!

انگار که توی این سرزمین هیچ گیاه دیگه ای به جز نیلوفر وجود نداره!!!


همه ی زندگی مردم با این گل رنگ و بو میگیره...

نماد پادشاهی ، خوراک ، تزیینات ، عمده محصول کشاورزی ، طراحی بنا ها ، هدیه ، و.... خیلی چیزهای دیگه ای که فکرش رو هم نمیکنی!


آسمون به سرخی میرفت و من هنوز ییدار بودم!

حتی لارک هم بدون روپوش توی تراس خوابیده بود...

سردش نمیشد؟

شاید بهتره جبران محبتهاش درحق جیمین رو بکنم!

برگشتم داخل براش پتو بیارم که متوجه زمزمه هایی شدم ؛

صدای نامجین بود که باهم زمزمه وار صحبت میکردن...

به طرفشون رفتم ،


" هی زوج خوشتیپ! بیدارین؟"


با تعجب به سمتم برگشتن ...


نامجون" آه...توهم نخوابیدی؟"


جین کمی به طرفم چرخید.


" دلهره داریم تهیونگ! میترسم ؛ "


پس نامجون داشت جین رو برای زنده برگشتنش دلداری میداد!

چقدر عاشقانه ....

یکدفعه صدایی از تخت کنار نامجین بلند شد.


شوگا" منم نتونستم بخوابم... "


پس اون هم بیدار بود!


تهیونگ" من دعا میکنم براتون...پس خوب انجامش میدیم!"


شوگا رو به ما به پهلو چرخید.


" هعی.

..امیدوارم پسر..."

hele | Complete Where stories live. Discover now