نگران نباش
بُتهای این بتکده مقدسند
همشان را روزی مردی سرشته
که دست بر اندام من کشیده
دستانت را به گلهای سرخ و وحشی آغشته کن
اندام مرا لمس کن
از من بتی بساز
که هیچ پیامبری آن را نشکند
من عاشق بوسههایت هستم
مرا با بوسهای بشکنمقدمه:
به خاطر برقراریِ صلحی اجباری میان دو قلمرو «طلوع» و «سیاه» طبقِ رسومات، فرمانروایِ قلمرو ضعیفتر باید زیباترین دختر خود را تقدیم طرف مقابل کند، تا با وصلتی اجباری به عنوان یکی از همسران صیغهای پرنس، روابط میان دو فرمانروا به صورتی نمایشی روبه بهبودی رود.«هوان» پادشاه ترسو و پولپرست قلمرو فرمانروایی طلوع که خوب میداند اگر جنگی صورت بگیرد با وجود شوالیههای خوب شکست خواهند خورد، برای حفظ داراییهای خود تسلیم خواستهی فرمانروای قلمرو سیاه «لیون» میشود، اما متاسفانه مشکلی این وسط وجود دارد؛ هوان با وجود معشوقههای فراوان هیچ دختری از خود ندارد.
لیون پادشاه قلمرو سیاه که از این قضیه کاملا با خبر بوده، شرط دیگری پیش پای آنها میگذارد. او که به خوبی از حضور مقتدر و پر آوازهی پرنسِ دورگه «تهیونگ» پسر ارشد فرمانروای طلوع آگاه است، با قبولی شرط اینکه تهیونگ را به عنوان خادم جانفدا و خدمتگزار مادامالعمر پسر شرعی خود یونگی تقدیم فرمانروایی سیاه کنند، دیگر به قلمرو طلوع تجاوز نخواهند کرد.
لیون برای این هدف همراه مباشر وفادار خود «اتل» مدتها برنامه ریزی کرده و در این روزها که شاهد سوءقصدهای فراوان به جان پسر ارشد و جانشین خود پرنس «یونگ» بوده، تصمیم میگیرد که نقشهاش را عملی کند. با وجود اینکه دل خوشی از یونگی ندارد، اما او فرزند همسر محبوبش است که هنگام زایمان وی را از دست داده. دلش میخواهد هر طوری شده یونگی پادشاه آینده باشد و خوب میداند به خاطر این توجه پسرهای دیگرش قصد جان یونگی را کردهاند.
با وجود مخالفتهای تهیونگ که به هیچ عنوان حاضر به زیر بار رفتن این خفت نیست و فقط میخواهد که در میدان جنگ با شمشیر خود جواب یاوهگوییها و گستاخیهای طرف مقابل را بدهد، اما پادشاه هوان درخواست آنها را میپذیرد و تهیونگ برای اینکه پدرش بیش از این از برادر کوچک و مادر مریضش به عنوان یک اهرم فشار استفاده نکند، راهی قلمرو دشمن میشود.
تهیونگ به خوبی اطلاع دارد که قرار است به چه کسی خدمت کند، یونگی پسر ارشد فرمانروایی دارک که قرار است پادشاه آینده این قلمرو باشد، اما حرفهای جالبی پشت سر او نمیگویند. برای توصیف این پرنس معروف معمولا از کلمات و جملات: گستاخ، بیادب، لجباز، مغرور، حیوان، ضعیف در جنگ، لاغر مردنی، کوتوله، زننما و... خیلی از واژههایی که تهیونگ حتی از گفتن آنها در ذهنش شرم دارد، به کار میبرند.
YOU ARE READING
DARK
Historical Fictionفیکشن Dark ژانر: تاریخی، عاشقانه، انگست کاپل: تهگی-یونته (ورس) نویسنده: Toshi خلاصه داستان: به خاطر برقراریِ صلحی اجباری میان دو قلمرو «طلوع» و «سیاه» طبقِ رسومات، فرمانروایِ قلمرو ضعیفتر باید زیباترین دختر خود را تقدیم طرف مقابل کند، تا با و...