میو چمدون هردوشون رو روی چرخ گذاشت، گالف منتظر کسی بود که اومده بود دنبالشون... مردی کت شلواری با یه عینک آفتابی جلوشون ظاهر شد. چمدون رو از میو گرفت و با سر به درب خروجی اشاره کرد، برای گالف رفتار مرد عادی بود اما برای میو نه... در یه لیموزین براشون باز شد و هر دو سوار شدن. مردی توی ماشین منتظر اونها بود... با گالف دست داد:
- اوه گالف دلم برات تنگ شده بود...
از نگاه گالف معلوم بود که اصلاً دلش تنگ نشده، مرد رو کرد سمت میو:
- سینیور.... خوشوقتم...
میو هم براش سر تکون داد. میو روبروی اونها نشسته بود و گالف کنار مرد، مرد دست انداخت دور گردن گالف:
- همیشه تنها میومدی...
سر مرد زیادی به صورت گالف نزدیک بود و بدتر دست دیگه مرد بود که روی رون پای گالف حرکت میکرد. میو اخم کرده بود و با نگاه وحشتناکی به مرد زل زده بود. ناخونش به خاطر مشت محکمش توی پوستش فرو میرفت اما میو متوجه دردش نبود و از حرص دندون قروچه ای کرد.
مرد متوجه نگاه میو شد برگشت سمتش. مرد خنده ای از روی گیجی کرد:
- چرا اینطوری نگاهم میکنه؟!...
گالف پوزخندی زد:
- چون دوست پسرمه و از این رفتارت خوشش نمیاد فرانکو...
هم مرد و هم میو به طور واضحی جا خوردن. مرد به لکنت افتاد و از گالف فاصله گرفت. گالف نگاه شوکه میو رو با یه چشمک جواب داد و شونه ای بالا انداخت. تا زمانیکه به هتل برسن هیچکدوم حرفی نزدن. از ماشین پیاده شدن، فرانکو رو به هتل ایستاد:
- اینم هتل هاسلر رُما.... امیدوارم از اقامت توی این هتل لذت ببرید
گالف درحالیکه کیفش رو روی دوشش می انداخت، چشمهاش رو چرخوند:
- مثل کارکنان هتل شدی...
و بعد بی توجه به همشون رفت داخل. بل بوی چمدون و ساک ها رو از خدمتکار فرانکو گرفت، گالف کلید رو از پذیرش گرفت و دست میو رو کشید و سوار آسانسور شدن. اجازه نداد فرانکو حتی خداحافظی کنه.
وارد اتاق شدن، بل بوی چمدون و بار هاشون رو جلوی در گذاشت و رفت. گالف خودش رو روی تخت پرت کرد. میو نگاهی بهش کرد:
+ که دوست پسر...
گالف خنده ای کرد:
- برای دَک کردن اون بود.... بین من و تو فاصله زیاده...
+ داری میگی برای دوست پسرت بودن خوب نیستم؟!...
گالف توی جاش نشست و گیج به میو نگاه کرد:
- چی؟!.... نه بابا تو عالی ای...
حرفش رو تموم نکرد از جاش بلند شد و دوید سمت حموم:
KAMU SEDANG MEMBACA
My Bodyguard
Fiksi Penggemar"بادیگارد من" پلیس تایلند همیشه به دنبال بزرگترین باند مافیایی تایلند هست ، بلاخره فرصتی پیش میاد که رئیس این باند دستگیر بشه ! چه اتفاقی میوفته که نیروی مخفی پلیس ، داخل این باند جذب پسر رئیس باند مافیا بشه؟ ... 📌 وضعیت : پایان یافته