تهیونگ
سرم درد میکرد . بعد از مدت ها دوباره اون خواب وحشتناک رو دیدم بودم اون اون خاطره همون چیزی که مدت ها بود میخواستم از ذهنم پاکش کنم نفسم رو بیرون دادم و سعی کردم که خودم رو کنترل کنم من هرکسی نبودم که بخوام فقط با یه خاطره مسخره خودم رو گم کنم . اونم وقتی بعد اون همه تلاش و پشت سر گزاشتن سختی به همچین مقامی رسیده بودم . کیم تهیونگ یکی از پولدار ترین های کره و جز با نفوذ ترین ها کره . هوف از اتاقم اومدم بیرون و به سمت آشپزخونه رفتم رو مسکنی خوردم و به جیمین زنگ زدم بعد خوردن دوتا بوق جواب داد
+سلام جیمین خوبی؟ متاسفم من امروز نمیتونم بیام شرکت خودت یجوری راست و ریستش کن . پرونده تو کشو میزمه میسپارمش به خودت بای . و بدون این که اجازه حرف زدن به طرف مقابل بده قطع کرد تلفن رو و رفت دوباره بخوابه بلکه این سردرد لعنتیش بهتر شه......
کوکی
از صبح پیش جیمین هیونگ بودم مثل این که اینقدر نوشیده بود که مسموم شده بود . براش سوپ خماری درست کرده بودم و یه سری جوشانده گیاهی داشتم سر جیمینی رو ماساژ میدادم که تلفنش زنگ خورد و دل بودم که بردارم یا نه که جیمین گفت بده میتونم صحبت کنم . صحبت کردنش حتی یک دقه هم طول نکشید و قطع شد تلفن روش .
جیمین دستی به سرش کشید و گفت کوکی میتونی یه لطفی بکنی؟
-جونم هیونگ
جیمین بهم رمز اتاق تهیونگ رو داد و گفتش که باید براش یه پرونده رو بیارم که باید روش کار کنه و مثل این که خیلی مهم بود و مربوط به یه دادگاه میشد و باید زودتر کارهاشونو میکردن و جیمین تاکید کرد که به هیچ وجه نباید پرونده رو ببینم و یچیز خیلی شخصیه .
لباس هام رو پوشیدم و به سمت شرکت یونتان حرکت کردم .
.......وقتی وارد شدم منشی تقریبا من رو می شناخت با توجه به رفت و آمدی که همیشه داشتم بهش تعظیم کوتاهی کردم و دلیل اومدنم رو توضیح دادم البته نه کاملا فقط گفتم باید یک پرونده رو بردارم چون جوری که جیمین گفته بود نباید کسی از وجودش خبر دار بشه . به سمت اتاق تهیونگ راهنماییم کرد وارد شدم و در رو پشت سرم بستم.
داشتم توی کشو ها دنبال پرونده می گشتم که توضیحات جیمینی جور در بیاد یه پرونده آبی قطور اوه بلاخره پیداش کردم ولی با فامیلی که روش بود خشک شدم جئون؟ این فامیل برای من به شدت آشنا بود فامیلی که قبل از همه این اتفاق ها
پوف یعنی این پرونده ربطی به من داشت؟ یه حس کنجکاوی قلقلکم میداد که باز کنم و به خونمش ولی با یاد آوری اینی که جیمین بهم اعتماد کرده بود پشیمون شدم درسته که ما گاهی باهم شوخی میکنم و بعضی وقتا از حد میگذرونیم ولی دیگه اینقدر لاشی نیستم که از اعتماد دوستم سو استفاده کنم اگه چیزی باشه خودش بهم میگه اره
این رو گفتم و پرونده رو دست گرفتم و به سمت خونه جیمینی رفتم . امیدوارم حالش بهتر شده باشه .پرونده رو تحویل جیمینی دادم و بدون این که چیزی ازش بپرسم از اونجا رفتم دومین روز کاریم بود و خب نباید به این زودی تنبلی میکردم و باید به موقع به سر کار میرسیدم(کوکی عصر ها میره سر کار)......
تهیونگ:
سر دردم کمی بهتر شده بود ولی حوصله هیچ کاری نداشتم .(مود منم واقعا حوصله هیچ کاری ندارم کلی هم کار دارم و حوصلم هم سر رفته:|) داشتم تو گوشیم می گشتم که چشمم به پروفایل جیمین افتاد اوه با بیبی بوی من بود . کاش یکم از هم دور میشدن خیلی به نظر نزدیک میان حتما دوست های جون جونین یعنی جیمین از دلیل زخم ها روی بدن کوک خبر داره؟ اوه به من چه اصلا :> انگار برام مهمه . چرا دارم بیش از حد فک میکنم . خسته شده بودم از این فکر ها و گوشی رو برداشتم وبه هوسوکی زنگ زدم
+سلام
- به سلام کیم تهیونگ. پارسال دوست امسال آشنا چیشده یادی از ما کردی .
+ حوصله زر زر هاتو ندارم حالم خرابه یکی رو بفرست بیاد بکنمش شاید بهتر شم
- اوه کیم تهیونگ خان تو جون بخواه دختر یا پسر
+ دختر امروز رو مود پسر نیستم
- حله تا نیم ساعت دیگه اونجاست.
زنگ در به صدا در اومد وقتی بازش کردم اوممم دختر قشنگی بود ولی نه به قشنگی بانی من . بدون هیچ حرفی بدون این که بخوام حتی اسمش رو بپرسم به سمت اتاقم بردمش و رو تختم پرتش کردم هیکل قشنگی داشت ولی نه به قشنگی بانی من .
اسپنکی به باسن دختره زدم دختره آهی از درد کشید باسن خوش فرمی داشت ولی نه به خوش فرمی کوکی من از خودم عصبانی بودم عصبانی از این که چرا از فکر این بانی لعنتی بیرون نمیام همه اعصبانیتم رو سر دختره خالی کردم .
- اوه هرزه من معاشقه نمیکنم و یه راست میرم سر اصل مطلب .
و دختر رو برگدوندم و بدون هیچ لوب یا هشداری واردش کردم میدونستم که به نسبت دیک بزرگی دارم پس حسابی باید دردش اومده باشه . البته این لرزه معلومه تاحالا با خیلی ها بوده با این سوراخ گشادش همین جور که ضربه میزدم و موهای دختررو از پشت میکشیدم که توش خالی شدم شلوارم رو پوشیدم و به دختره گفتم خب دیگه شرت کم .
دختره هم سری تکون داد و رفت . کاش به جای این دختره بانی زیرم بود( بچه ها من وارد جزییات این اسماته نشدم اینجا چون دوسدارم فقط برای قسمت های ویکوکش با جزییات بنویسمش دیگه به بزرگی خودتون ببخشید .....
آممم تا اینجا نظرتون چیه؟ چطوره؟
و خب ببخشید که کم شد یکمی و بابت کصدستی ها هم من رو ببخشید
دوستون دارم کلی زیاد و بوس بهتون
پارت بعد رو وقتی ده تا ووت بگیره میزارم
عاشقتونم لاولیا
اوه و بیاید دعا کنیم دست شوگا اوپا هم بهتر بشه فعلا که میگن عملش موفقیت آمیز بوده .
بوس بوس
YOU ARE READING
let me touch you baby
Fanfictionداستان درباره تهیونگ که جونگکوک رو به عنوان هدیه در روز تولدش میگیره و کوکی که از قبل عاشق تهیونگ بوده و چی میشه اگه یه روز از اون عشق دیگه چیزی باقی نمونه؟ سرنوشت چیز عجیبیه و البته ترسناک مثل رود خونه ای که میمونی درحال جاری شدنی فک میکنی داری راه...