part 23

436 70 15
                                    

من شرمندم. و این که احتمالا چون خیلی وقته ننوشتم قلمم مثل قبل  نباشه اما با این وجود تلاش خودمو میکنم .
......
همه چیز داشت طبق نقشه کوک پیش میرفت تهیونگ روز به روز شیفته تر خرگوش کچولوش میشد قرار های بدون برنامه ریزی قبلی گذراندن ساعت ها پیش هم در طول شبانه روز کتاب خوندن ته ته برای کوک قبل خواب . قرار های لب ساحل پنج صبح  همه و همه جز برنامه روزانشون شده بود ‌ . تهیونگ روز به روز بهش زنگ میزد همه این ها برای تهیونگ نشونه این بود که انتخاب شروع جدیدش ‌کاملا عاقلانه بوده   و جواب داده اما برای کوک فقط این معنی رو داشت که افرین داری به هدفت نزدیک میشی هرچند خالی از لطف نیست که گاهی اوقات کوک به جای نگاهی پر از آتیش انتقام با نگاهی پر حسرت  به ته ته نگاه میکنه .و برای بار هزارم خودش پدرش برادرش جنی و تهیونگ رو لعنت میکنه . این زندگی هیچ روی خوشی بهش نشدن نداده .
این محبت های تهیونگ براش فقط رنگ حسرت داشتن و بس این محبت ها قرار نبود آتیش عشق خاموش شدش رو دوباره روشن کنن مگر نه؟ هرچی که بود اون قرار بود انتقامش رو بگیره
تا الان همه چیز به نفع اون بود.
تهیونگ ۶۰ درصد سهام شرکتش رو به نام کوک کرده بود و به طور قطع میشه گفت عاشق کوک بود و همینطور اکثر بازار کار کار رو برای برند تهیونگ تمام شده میدونستن و میگفتن باید باز نشسته شه خب
این ها شایعه هایی بود که با برگشتن کوک به کره بین برند دارا  توسط افراد زیردست کوک پخش شده بود.البته که درست هم بود فقط تا قبل افراد کوک کسی جرات بیانش رو نداشت. 

فکر کنید همه بگن یک چیزی فوقالعادست به طور قطع اگر یک نفر بگه این بده  در بهترین حالت مردم ربط میدنش به سلیقه شخصی و در بدترین حالت میشه دید فشن خوبی نداری که همون معنی بد سلیقه رو داره اما بعد بیان نظر چند نفر گفتن این که طرح های شرکت یونتان دمده شده واقعا اسونتر میشه.  هرچند واقعا دور از ذهن نیست وقتی توی تمام این مدت تهیونگ از یکی از طرح های خودش هم استفاده نکرده.
چون فکر فقط کوک و کوک و کوک بوده
همانطور که میبینید همه چیز به نفع کوک و کوک فقط یک‌ پایان تراژدیک میخواد یک ضربه آخر یک ضربه ای که تهیونگ رو به طور  کامل از پا در بیاره  .   و اون روز نزدیکه .
...............
تهیونگ
تمام شب رو از استرس خوابم نبرد همش داشتم به این موضوع فک میکردم که ری اکشن دارلینگ کوچولوم به این اتفاق چی میتونه باشه؟ یعنی خوشحال میشه؟ قبول میکنه؟شاید برای درخواست ازداج زوده؟ نکنه رابطه الانم هم از بین ببرم؟ باید قبل ازدواج همه چیو بهش بگم؟ چون ممکنه بالاخره اون یادش بیادد  و اونجوری من میشم دروغ گو  .اهه ولی اگه بگم  و ازم بدش بیاد  متنفر بشه چی . ولی اخه نمیشه که یه زندگی رو با دروغ شروع کرد . هوفف .
گوشی رو برمیداره به لیست مخاطبینش میره با این که ساعت ۳ نصف شب اما نمیدونه چرا استرس عجیبی به دلش افتاده و  اگر با کوک حرف نزنه آروم نمیگیره.
دستش رو دکمه تماس میره و شماره دارلینگ رو میگیره . بوق اول دوم سوم چهارم دیگه کمکم داشت از جواب دادنش نا امید میشد که صدای خوابالو کوک تو گوشش پیچید
-هومممم
+کوک سلام
-هم شما
+منم تهیونگ شمارم رو سیو نداری؟
-هومم نمیدونم (دقت کنید که کوک خوابه آدم وقتی خوابه نمیفهمه چی میگه چی میشنوه)
+ببخشید بیدارت کردم
-هومم  اشکال نداره ولی کی ای
+من‌تهیونگم
-هومم
+فقط زنگ زدم بهت بگم که دوست دارم
-هومم

+هر اتفاقیم بیفته دوست  دارم
-هومم
+میدونی من همیشه دوست داشتم
+ نمیخواستم قبولش کنم

+باهات رفتار خیلی بدی داشتم
-هومم
+ من ولی دیوونتم
+روزی که فک کردم از دستت دادم
اینجا بغضش شکست و با هق هق ادامه داد
-هومم

+اون روز من داشتم به تمام لحظاتی که میتونستم جای عذاب و درد دادن بهت لذت و شادی بدم فکر میکردم

+به این که میتونستم جای اون زخم ها جای بوسه هام روی تنت می بود
-هومم

+ کوک منو ببخش میدونم سخته اما منو می بخشی نه؟ تو تنها کسمی

خواب کوک پریده بود اما سعی نداشت به روی تهیونگ بیاره میخواست ببینه که تا کجا پیش میره
-هومم

+میدونی بعضی وقتا میگم کاش یادت بود کاش سرم داد میزدی کاش منو‌ میزدی کاش تو هم بهم درد می دادی من لیاقت قلب مهربونن ترو ندارم کوکی

-هومم

+ببخشید شاید خودخواهانه باشه ولی قرار نیست بهت حقیقت رو درباره گذشته بگم منو ببخش ۱ اشتباه به اشتباهام اضافه کن میدونم اشتباهه میدونم کارم درست نیست میدونم که الان عشقت به من یک عشق خیالیه چون حقیقت رو نمیدونی اما من به همینم راضیم . ببخشید ولی میشه یه مدت به یاد نیاری که چه کثافت سر تا پامو گرفته؟ منو  ببخش کوک ولی میشه تا وقتی به یاد میاری عاشقی کنم؟ اشکال نداره اگه اونموقع ازم انتقام بگیری ولم کنی تنهام بذاری بدون حتی بعد از اون هم دوستت دارم  

و صدای ممتد بوق جواب تهیونگ بود که نشون از قطع شدن تلف میداد و جونگکوکی که داشت قطره قطره اشک می ریخت

زیر لب زمزمه کرد

ببخشید  تهیونگ اما این ها هیچوقت از یادم نرفتن  ولی کاش میتونستم لحظه ای به یاد نیارمشون
........

let me touch you babyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora