Part 1...................
الان که دارم خاطرات .... اممم خاطرات نه ، اتفاقات گذشتمو مرور میکنم و بهتره بگم که واسه اروم شدن شروع کردم به نوشتن اونا ۶ سالی میشه که از شروع دردام میگذره
دردی دارم که بعد از گذشت ۶ سال هنوز آروم نگرفته ، چرا خودمو گول بزنم راستش بدتر هم شده
شکست یه کلمس که تو دلش زندگی منو جا داده
برای توضیح زندگیم نیاز به چیزی ندارم و تنها کلمه شکسته که کل زندگی منو میتونه توضیح بدهکام عمیقی از سیگار لای انگشتام گرفتم که سوزش بدی رو توی گلوم حس کردم که دردش شیرین تر از درد توی دلم بود🚬
اولین باری که شکستم ۶ سال پیش بود :🔄 6 years ago---------------------
بالاخره اومدن
فکر اینکه قراره توی لباس عروس ببینمش لحظه به لحظه ضربان قلبم رو بیشتر و بیشتر میکرد
بغض توی گلوم درد عجیبی داشت
درد بدتر از اون این بود که امشب فقط باید تماشاگر رفتن همه زندگیم باشم
دیدمشتوی اون لباس دیدمش ، مثل فرشته ها شده بود
اون لباس و لبخندی که روی لباش بود آتیشم زد ، اره ... سوختم
درسته اونم مثل من داشت درد میکشید و من اینو داشتم با تمام وجودم حس میکردم اما به خاطره شرایطی که توش بود مجبور بود لبخند بزنه مثل من که پشت نقاب خنده هام پنهان شده بودم ولی ..... بیخیال بگذریموقتی دستشو توی دست یه مرد دیگه دیدم.....شکستم
فقط قلبم نه بلکه همه وجودم خورد شد
این لحظات و امشب حتی از قهوه هم تلخ تر بود برام
حتی نفس کشیدن هم برام عذاب اور شده بود
کارم شده بود حفظ ظاهر جلو همه
مثل دلقک ها شده بودم
الکی شاد بودم و خودمو خوشحال نشون میدادمخوشگل شده بود ، خانوم شده بود و به ارامشی که داشت حسودی می کردم
حداقل اون میدونست چجوری جلو خودشو بگیره و تحمل کنه ولی من ذره ذره داشتم کم توان تر میشدم و کنترل احساستم رو کم کم داشتم از دست میدادمفکر کردن به اینکه پاییز امسال بدون اون داره میاد دردمو بیشتر میکرد و منو ناتوان تر
توان نگاه کردنش رو نداشتم ، حتی نتونستم یک بار هم به چشماش نگاه کنم که مبادا خجالت بکشه و عذابش بیشتر بشه
به اندازه کافی حال هر دو ما خراب بود
معلوم بود مثل من بغضشو داره به زود نگه میداره
ولی .... ولی چشمای اون مرد رو نمیتونستم نگاه نکنم
مرد شده بود و جذاب ، دیگه بچه نبود
مغرور شده بود مثل خودم+ سیروااااااااااااان !!!
- هااااا چیه بابا ترسیدم !
+ کجایی تو ؟ مسخره ۳ ساعته زول زدی به من که چی بشه ؟ خوشگل ندیدی؟
- خوشگل که نه ولی بالاخره مرد شدی :)
لپاش گل انداخت از حرفی که زدم
واقعا تو اون کت و شلوار بامزه شده بود ولی کت و شلوار تاثیری توی سر به هوا بودنش نداشت- خُبه حالا مثل دخترا خجالت نکش .
با حرف من هر دومون زدیم زیر خنده+ میگما .... امممم ..... سیروان ؟!
- چیه خوشتیپ ؟!
+ میشه امشب واسمون پیانو بزنی ؟ واسه رقص آخر مراسم !
از حرفش جا خوردم ، چرا دروغ ، قلبم به درد اومد اما نمیتونستم خواستشو رد کنم ، توی شب عروسیش نباید دست رد به سینم بزنم- خب .... به درخواستت فکر میکنم ولی واست گرون درمیادا پسر جون :)
+ بابا دمت گرم
یه هو بغلم کرد ، تاحالا ازین کارا نکرده بود
اولش حس بدی پیدا کردم چون اون الان جای من بود اما .... اما زانیار که از چیزی خبر نداره
همین جمله باعث شد اروم بشم و کمی ازون حس کم بشه× میبینم که آقا داماد احساساتی شده !
+ کجاییی تو دیوونه فکر کردم نمیای واسه مراسم
- بههه .... آقا فرهاد بالاخره مارو منور کردین بزرگوار !
× به خدا درگیر فرناز بودم تا راضیش کنم بیاد مراسم
+ خب حالا سیروان نخورش ، گناه داره تازه داماده :)
بعد این جمله زانیار زدیم زیر خنده
به این خنده ها نیاز داشتم چون فضای اونجا داشت برام سنگین و سنگین تر می شد
دست فرهادو گرفتم و بهش گرفتم :+ خب خب بیا ببینم که ۳ روزه غیبت زده ، کارای من چی شد بالاخره ؟ زانیار توهم برو که زشته داماد ول باشه بین مهمونا..... بدو دیگه
+ خب عروس خانوم با خواهرش حرف میزد منم دلم خواست با تو حرف بزنم ، یه داداش که بیشتر ندارم !
- خوبه خودشیرین ، باشه خر شدم واسه پیانو ..... برو دیگه
یه لبخند تحویلش دادم و با فرهاد رفتم سمت میز گوشه سالن که یه جای دنج بود+ سیروان ! سیرواااان ! چیزی شده ؟!
- چی؟ ببخشید حواسم نبود
اصلا حواسم نبود که ۵ دقیقس به گوشه میز خیره شدم و تو افکارم غرق شدم
+ گفتم چیزی شده ؟ توهمی ، اصلا حال خودت نیستیا ! از وقتی اومدیم کنار میز ۵ دقیقه ای هست که به یه نقطه خیره شدی و تو فکر رفتی ، اتفاقی افتاده ؟!
نفسمو محکم بیرون دادم و یه پوزخند کوچیک زدم و تا خواستم چیزی بگم اومدن شکوفه مانع حرفم شد
.
.
.
.
.
End of the first part🥀
____________________________________Vote and comment pls
YOU ARE READING
شکست | Failure
Fanfiction❌زانیار عشقه بین برادرش و زنش رو میفهمه ولی به خاطره زندگیه همه ، دم نمیزنه که تو قلبش چه اشوبی به پاشده ... ❌دوتا برادر خواننده .. ارنیکا با زانیار ازدواج میکنه به خاطره اشتباهی که کرد اما بعد ازدواج ، هنوز با عشقش که سیروانه تو رابطس ... ❌ اما...