[پاییز ۱۳۹۰]
سرمو چرخوندم که ببینم کیه ..
با همون لبخند های دلبرانه همیشگیش داشت نگام میکرد ، سرشو برد تو گردنم و عمیق نفس کشید و تو گردنم خالیش کرد ... تکون کوچیکی خوردم که نشون میداد مور مورم شده ... بعد این کارش ازم کمی فاصله گرفت و به منظره رو به روش خیره شد ..
ناخواسته به خاطره کاری که کرد نفس عمیق کشیدم و چشمامو رو هم فشار دادم ..
با چندتا سرفه کوچیک گلومو صاف کردم و بدون اینکه نگاش کنم حرف زدم :
+ بهتری ؟! چرا بیدار شدی ؟
- آره خوبم ... خب ... مگه میشه عطر تو همه جا پخش بشه و خواب به چشمام بیاد؟
+ پس خواب نبودی ! زانیار فکر کرد خوابت برده ... بیخیال ... نمیخوای بگی چی خواب دیده بودی ؟
- مهم نیست ... الان مهم تویی ... ببینم ، از تو جذاب ترم هست ؟
+ آره ..
- کی ؟!
+ خودت !
برگشت سمتم و مستقیم و با شجاعت تو چشمام نگاه کرد :
- اون که بلهههه ولی ... ولی مگه میشه آدم این جذابیتتو ببینه ... عطر تلخ و وسوسه انگیزتو حس کنه و هوس لباتو نکنه ؟؟؟ میشه ؟
+ارنیکا ! میفهمی چی میگی ؟
بهم نزدیک شد و رکابیمو تو چنگش گرفت و شاکی و عصبی تو چشمام نگاه کرد :
- سیروان میفهمی ناتوان بودن ینی چی ؟! ... نه ، نمیفهمی ... اگه می فهمیدی میدونستی الان چه حالی دارم ... من در مقابل تنت و لبات ناتوانم ... بفهممم..
هر کلمه رو که میگفت تن صداش بالاتر میرفت و چیزی نمونده بود که کلمه آخرو با داد و فریاد بگه .
+ هیییس آروم ، عه ... بس کن لطفا ... خودت خوب میدونی کار درستی نیست ... تو دیگه الان حکم زن داداشمو داری ...
خواستم ادامه حرفو بگم که پرید وسط حرفم :
- مگه خودت نبودی که گفتی همیشه کنارتم و تنهات نمیذارم ؟ ها ؟ مگه نگفتی عشق ما حتی با اون اشتباه قرار نیست از بین بره ؟؟؟
+ اما ارنیکا...
با گذاشتن انگشتش رو لبام مانع حرفم شد :
- هرچی هم که بگی معلومه خواست دلت نیست ... قرارمون این نبود سیروان... قرار نبود بعد ازدواجم ازت محروم بشم ... قرار نبود عشقمون رو زیر خاک دفن کنیم و ازش بگذریم... قرار نبود..
سرشو به حالت تاسف تکون داد و بدون نگاه کردن بهم پشتشو کرد و بعد از گفتن میرم زانیارو کمک کنم رفت ..
درست می گفت ، خواست دلم این نبود ..
من حتی بیشتر از خودش حریص بودم و تشنه تنش ، لباش و عطر موهاش بودم ... اما نه ... نباید کاری بکنم ...
VOUS LISEZ
شکست | Failure
Fanfiction❌زانیار عشقه بین برادرش و زنش رو میفهمه ولی به خاطره زندگیه همه ، دم نمیزنه که تو قلبش چه اشوبی به پاشده ... ❌دوتا برادر خواننده .. ارنیکا با زانیار ازدواج میکنه به خاطره اشتباهی که کرد اما بعد ازدواج ، هنوز با عشقش که سیروانه تو رابطس ... ❌ اما...