پارت هشتم

23 6 7
                                    

[پاییز ۱۳۹۰]

سرمو چرخوندم که ببینم کیه ..

با همون لبخند های دلبرانه همیشگیش داشت نگام میکرد ، سرشو برد تو گردنم و عمیق نفس کشید و تو گردنم خالیش کرد ... تکون کوچیکی خوردم که نشون میداد مور مورم شده ... بعد این کارش ازم کمی فاصله گرفت و به منظره رو به روش خیره شد ..

ناخواسته به خاطره کاری که کرد نفس عمیق کشیدم و چشمامو رو هم فشار دادم ..

با چندتا سرفه کوچیک گلومو صاف کردم و بدون اینکه نگاش کنم حرف زدم :

+ بهتری ؟! چرا بیدار شدی ؟

- آره خوبم ... خب ... مگه‌ میشه عطر تو همه جا پخش بشه و خواب به چشمام بیاد؟

+ پس خواب نبودی ! زانیار فکر کرد خوابت برده ... بیخیال ... نمیخوای بگی چی خواب دیده بودی ؟

- مهم نیست ... الان مهم تویی ... ببینم ، از تو جذاب ترم هست ؟

+ آره ..

- کی ؟!

+ خودت !

برگشت سمتم و مستقیم و با شجاعت تو چشمام نگاه کرد :

- اون که بلهههه ولی ... ولی مگه میشه آدم این جذابیتتو ببینه ... عطر تلخ و وسوسه انگیزتو حس کنه و هوس لباتو نکنه ؟؟؟ میشه ؟

+ارنیکا ! میفهمی چی میگی ؟

بهم نزدیک شد و رکابیمو تو چنگش گرفت و شاکی و عصبی تو چشمام نگاه کرد :

- سیروان میفهمی ناتوان بودن ینی چی ؟! ... نه ، نمیفهمی ... اگه می فهمیدی میدونستی الان چه حالی دارم ... من در مقابل تنت و لبات ناتوانم ... بفهممم..

هر کلمه رو که میگفت تن صداش بالاتر میرفت و چیزی نمونده بود که کلمه آخرو با داد و فریاد بگه .

+ هیییس آروم ، عه ... بس کن لطفا ... خودت خوب میدونی کار درستی نیست ... تو دیگه الان حکم زن داداشمو داری ...

خواستم ادامه حرفو بگم که پرید وسط حرفم :

- مگه خودت نبودی که گفتی همیشه کنارتم و تنهات نمیذارم ؟ ها ؟ مگه نگفتی عشق ما حتی با اون اشتباه قرار نیست از بین بره ؟؟؟

+ اما ارنیکا...

با گذاشتن انگشتش رو لبام مانع حرفم شد :

- هرچی هم که بگی معلومه خواست دلت نیست ... قرارمون این نبود سیروان... قرار نبود بعد ازدواجم ازت محروم بشم ... قرار نبود عشقمون رو زیر خاک دفن کنیم و ازش بگذریم... قرار نبود..

سرشو به حالت تاسف تکون داد و بدون نگاه کردن بهم پشتشو کرد و بعد از گفتن میرم زانیارو کمک کنم رفت ..

درست می گفت ، خواست دلم این نبود ..

من حتی بیشتر از خودش حریص بودم و تشنه تنش ، لباش و عطر موهاش بودم ... اما نه ... نباید کاری بکنم ...

شکست | FailureOù les histoires vivent. Découvrez maintenant