#شکست🖤🥀
Part 14 ......
[پاییز ۱۳۹۰]سریع برگشتم به سالن و دیدم دوتاشون خیلی لش و داغون اومدن تو ...
+ چچچیزی شده ؟
- نه فقط موندیم زیر بارون ... یه تصادف خفیف کردیم واسه همین ماشینو بردیم تعمیرگاه ، با وضع هوا اصلا ماشین نبود و مجبور شدیم پیاده بیایم تا اینجا ..
× ارنیکا !
صدام کرد ولی جوابشو ندادم و فقط نگاش کردم تا حرفشو بزنه ... درسته من کار درستی نکردم و بچگانه رفتار کردم اما اون نباید اون حرفارو میزد ..
× اممم ... خب ... متاسفم ... قبول کن کار تو هم درست نبود اما منم نباید اون حرفارو میزدم ..
+ بیخیال بعدا حرف میزنیم ... بیاین تو و برین لباساتونو عوض کنید ..
کلافه رفتم سمت اشپزخونه تا یه چیزی براشون اماده کنم ... نگاه کلافه سیروان که معلوم بود همراه با تمسخره از چشمام دور نموند ..
بعد از انجام کارام برگشتم به سالن ... هر دوتاشون طبق معمول تو گوشی بودن...
رفتم روی صندلی نشستم و سعی کردم خیلی عادی با زانیار حرف بزنم ..
+ ماشین خیلی اسیب دید ؟
× جان ؟ نه نه ، جزئی بود ولی سیروان حسابی ناراحت شد ..
کلافه نفسمو دادم بیرون و دوباره برگشتم به اشپزخونه و اصلا توجهی به خنده های زانیار نکردم ..
هر روز یا بهتره بگم هر ساعت و هر دقیقه ای که سپری میشد بیشتر از قبل عذابم میداد ...
مثل دیوونه ها مدام میرفتم تو فکر و به یه نقطه خیره میشدم ...
تنهایی رو تا عمق وجودم حس میکردم ... از دست دادنش رو ثانیه به ثانیه یاد اوردی میکردم به خودم ...
نمیدونستم چه مجازاتی باید برای خودم حکم کنم که این اشتباه بزرگ رو جبران کنه ...
باورم نمیشد که با یه تصمیم احمقانه زندگیمو به باد دادم ...البته زندگیمونو به باد دادم ... عشقمونو زیر پام له کردم ... اون همه خاطره رو اتیش زدم ...
گناه من این بود که زندگیمونو قربانی ذهن مریض خودم کردم...
تو فکر بودم که با حس کردن یه گرما روی شانم به خودم اومدم ..
- خوبی ؟
+ چی ؟ ا ا اره ...
- هیچوقت چشمات نمیتونن به من دروغ بگن ...
نفسمو با صدا بیرون دادم و سرمو کلافه تکون دادم و با یکم اخم بهش نگاه کردم :
+ گفتم که خوبم ...
نگاه نگرانش به یه تعجب بزرگ تبدیل شد و با تعجب نگام کرد ... چشماش گرد شد و لباش از هم فاصله گرفت که چیزی بگه اما منصرف شد و با اخم ریزی که تو صورتش شکل گرفت یه باشه گفت و رفت ...
YOU ARE READING
شکست | Failure
Fanfiction❌زانیار عشقه بین برادرش و زنش رو میفهمه ولی به خاطره زندگیه همه ، دم نمیزنه که تو قلبش چه اشوبی به پاشده ... ❌دوتا برادر خواننده .. ارنیکا با زانیار ازدواج میکنه به خاطره اشتباهی که کرد اما بعد ازدواج ، هنوز با عشقش که سیروانه تو رابطس ... ❌ اما...