〔Sᴇᴠᴇɴ〕

237 53 13
                                    

غمی که از شنیدن این حرف ها روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد خیلی دردناک بود. از همین حالا هم می‌دونست مجازاتش چیه، بدترین قسمتش این بود که دیگه نمی‌تونست سونگکوان رو ببینه.

ـ کارت خوب بود.

سرش رو بالا اورد که ملکه رو درحالیکه بهش لبخند می‌زنه جلوی خودش دید.

تعظیم کرد و گفت:وظیفه‌ام بود.

ابروهاش رو بالا داد و گفت:تو پسرم رو بهم برگردوندی و اون رو از مجازات نجات دادی... بهم بگو چی می‌خوای، مطمئن می‌شم برات فراهم بشه.

لبخند بی جونی زد و گفت:تنها چیزی که من می‌خوام سلامتی شما و عالیجناب بوـه.

نتونست خواسته‌ی واقعی‌ش رو بیان کنه چون قطعا ملکه باهاش مخالفت می‌کرد.

ـ بیشترین کاری که می‌تونم برات انجام بدم اینه که تمام تلاشم رو بکنم اتهامات رو رفع کنم و...

آهسته آهسته شروع به حرکت کرد و ورنون هم پشت سرش حرکت کرد.

ـ... در صورتیکه نتونستم موفق بشم، یک زندگی بی دغدغه رو برات روی زمین فراهم می‌کنم، اما...

لبخندش رو پررنگ تر کرد و ادامه داد:اگر تونستی رای عدلیه رو به نفع خودت تموم کنی قطعا یکی از افراد من میشی... نمی‌تونم همچین فَردی رو رها کنم.

ـ نمایش خوبی بود.

هر دو با تعجب به سمت صاحب صدا برگشتند. آروم آروم جلو اومد و ادامه داد:فقط نمی‌دونم چرا من رو دعوت نکردید.

ابروهاش رو بالا انداخت و ادامه داد:مگه من نقش اصلی نبودم؟

ملکه لبخند دندون نمایی زد و گفت:اینطوری برات بهتر بود پسرم.

با دیدن سونگکوان بعد از اون همه مدت احساس آرامش می‌کرد. لبخند کمرنگی زد و تا توان داشت صورتش رو به خاطر سپرد، تک تک اعضای صورتش، تمام اون لطافت و زیبایی، همه‌ی معصومیتش رو تو خاطرش سپرد. خوب می‌دونست دیدنش از اون لحظه به بعد خیلی سخت میشه. حتی اگر عدلیه به نفعش رای صادر کنه ملکه به خاطر شایعات اجازه‌ی دیدن دوباره‌ی سونگکوان رو بهش نمی‌داد پس آخرین عشق بی ثمرش رو به خاطر سپرد.

شاکی پرسید:چرا من رو در جریان نزاشتید ؟

با لبخند جواب داد:برای اینکار خیلی عجله داشتیم فرصت نبود به عدلیه درخواست حضور تو رو ارائه بدیم.

به اطراف نگاهی انداخت و در همون حال گفت:مثل همیشه... تو کار های مربوط به خودم، دخالت نکنم بهتره.

ـ اینطور نیست پسرم ما فقط احساس می‌کردیم بد نیست تو هم کمی سوپرایز بشی.

سرش رو تکون داد و جواب داد:درسته حق با شماست... سوپرایز شدم، واقعا سوپرایز شدم...

𝙻𝙾𝚅𝙴𝚁 𝙰𝙽𝙳 𝚂𝙸𝙽𝙽𝙴𝚁 [𝚅𝙴𝚁𝙺𝚆𝙰𝙽]Where stories live. Discover now