Chapter 7

103 13 88
                                    


شک و تردید اینکه آیا جلو بره یا نه داشت دیوونه ش میکرد.

صدایی توی قلبش میگفت بره جلو و به انجل پیشنهاد رقص بده و صدای عقلش ازینکار منعش میکرد به دلایلی که خودش هم می دونست میتونه درست باشه. اما حرف شنوی از عقلش کافی بود، برای یک بار هم که شده گذاشت قلبش حرف اولو بزنه.

باز نگاهی به سودام انداخت، سودام با سرش تاییدش کرد و عقب رفت. مینهو بعد نشستن سودام سمت انجل قدم برداشت.

"ببخشید"

انجل که مشغول صحبت با احتمالا پارتنرش بود، سرشو چرخوند و یهو جا خورد.

"میتونم باهاتون برقصم؟" و دستشو طرفش دراز کرد

انجل اونقدر شوکه شده بود که برای چند ثانیه زبونش بند اومد. نیم نگاهی به راوی انداخت، عکس العمل خاصی نشون نداد. آب دهنشو قورت داد و با لبخند محوی سر تکون داد "البته" اگر قبول نمیکرد شاید مشکوک تر به نظر میومد.

مینهو لبخند موفقیت آمیزی زد، دست چپشو رو کمر انجل گذاشت و با دست دیگه ش دستشو باهاش قفل کرد. بوی خوبی میداد، همیشه بوی خوبی میده.

تمین تمام تلاششو به خرج داد تا خودشو عادی نشون بده تا راوی به چیزی شک نکنه. اصلا تمایل نداشت که بفهمه مینهو یکی از مشتری هاشه. خیلی آروم زمزمه کرد "پس تو برای همین مهمونی همراه میخواستی"

نفسش کمی گوش مینهو رو قلقلک داد. تو چشمای انجل زل زد "جالبه که به جاش با یه نفر دیگه اومدی"

جوابی نداد و مینهو ادامه داد "شاید این سرنوشته"

تمین پوزخندی زد و باز زمزمه کرد "اینقدر حرف نزن نمیخوام دوستم به چیزی شک کنه"

"دوستت؟ یعنی میگی اگر دست چپمو بیارم پایین تر ناراحت میشه؟"

تمین داشت پشیمون میشد ازینکه درخواستشو قبول کرد "جرات نداری"

مینهو ریز خندید "شوخی کردم اما راستش بهم برخورد. تو درخواست منو رد کردی اما با یکی دیگه اومدی اینجا"

"اگر یه سوال دیگه بپرسی میرم میشینم"

اینبار مینهو هیچی نگفت فقط از بودن در کنار پسر که تقریبا تو بغلش بود لذت میبرد. ازونطرف تمین حاضر نبود که قبول کنه رقصیدن با مینهو براش مثل یه تجربه ی جدیده. درسته اون قبلا هم با یه پسر رقصیده بود ولی بازم این یه حس متفاوت بود. نمیشناختش بااینحال با بودن در کنارش احساس آرامش میکرد و ازش انرژی مثبت دریافت میکرد.

مینهو هنوز قصد نداشت انجل رو ول کنه، سرشو سمت گردنش خم کرد تا بیشتر بوشو استشمام کنه که یهو یکی اونو ازش جدا کرد.

"فکر کنم دیگه رقص کافی باشه" اون مرد که با انجل بود اینو گفت. لحنش عصبانی نبود اما مشخص بود از این نزدیکی خوشش نیومده.

PARADOXWhere stories live. Discover now