می دونست که تمین مربی رقصه اما از محل کارش خبر نداشت برای اینکه شانسشو امتحان کنه به چندین آکادمی سر زد اما خبری از کسی با نام لی تمین نبود. از خودش خجالت میکشید که بعد ازین همه مدت هیچ ردی جز یه شماره موبایل ازش نداشت بارها سعی کرد با شماره های مختلف باهاش تماس بگیره اما تمین به محض شنیدن صداش قطع میکرد.
یه سیم کارت جدید خرید و بهش پیام داد
'تمینا، منم تارا لطفا وقتی بهت زنگ زدم قطع نکن میخوام یه چیز مهم بهت بگم'
بعد از دو دقیقه گلوشو صاف کرد و شماره ی تمین رو گرفت بعد سه تا بوق جواب داد
"الو تمینا"
به جز صدای نفس جوابی نیومد
"باور کن من قصد ندارم تو زندگیت دخالت کنم فقط میخوام از نزدیک ببینمت. مامان خیلی دلش برات تنگ شده چندوقت پیش خوابتو دید و میخواد زودتر ببینتت. خواهش میکنم فقط همین یه بار"
بعد از مکث کوتاهی صدای آروم برادرش رو شنید
"اگر من نخوام ببینمتون چی؟ دفعه قبل هم بهت گفتم که دیگه کاری به من نداشته باشین. فکر کنین دیگه تمین وجود نداره"
اشک تو چشمای تارا جمع شد. دلش برای برادرش که اینقد اذیتش کرده بودن میسوخت، حاضر بود هرکاری بکنه که تمین اونا رو ببخشه ولی نمیدونست باید چیکار کنه
"من بهت حق میدم تمینا اینو جدی میگم! نمیخوام بدی ای که در حقت کردیم رو توجیه کنم یا اینکه ازت بخوام مارو ببخشی. فقط همینکه مامان بتونه ببینتت کافیه. همین یه بارو بهمون تخفیف بده هوم؟"
تمین بدون هیچ حرفی قطع کرد. تارا دیگه ناامید شده بود اما یه پیام از طرف تمین رسید
'فعلا نمیشه، بعدا خودم بهت خبر میدم که کجا بتونیم همو ببینیم'
اون چیزی که میدید رو باور نمیکرد. تمین واقعا قبول کرده بود اونا رو ملاقات کنه! قلبش گرم شد و لبخند به لب هاش راه پیدا کرد. شاید این یه شروع دوباره ست.
صدای باز شدن در از جا پروندش، بلند شد تا از شوهرش استقبال کنه. جیهیوک با دیدن تارا گوشیش رو توی جیبش گذاشت و بهش لبخند زد
تارا هم در جواب لبخند زد، بلند شد و کت همسرشو گرفت و به اتاق برد تا آویزون کنه. وقتی کت رو نزدیک گرفت یه بوی ادکلن ناآشنا به مشامش خورد. بیشتر بوش کشید، اون بو اونقدی قوی بود که به خوبی حس میشد و مطمئن بود هیچکدوم از ادکلن های شوهرش چنین بویی ندارن. بوی ادکلن...نه حتما داره اشتباه میکنه
ممکنه یه ادکلن جدید خریده یا مال یکی از همکاراشه؟ ولی بازم...
شونه بالا انداخت و کت رو سرجاش گذاشت.
ESTÁS LEYENDO
PARADOX
Romanceمینهو وکیلی هست که درگیر یک پرونده قتل پیچیده شده و به شدت مستاصل و آشفته ست، در همین حین تصادفی رخ میده و کیبوم بهش پیشنهاد میده