Chapter 8

89 13 60
                                    

کاراگاه چندتا برگه جلوی مینهو گذاشت.

"تنها چیزایی که از شوهر سابقش پیدا کردم"

مینهو برگه هارو برداشت و نگاهی بهشون انداخت

"شوهر سابق؟! قبلا تو پرونده ذکر نشده بود"

"درسته اما شواهد نشون میده که مقتول چهار سال پیش به دلایلی که هنوز مشخص نیست از شوهرش جدا شده و از قضا شوهرش در نزدیکی همون محله ای که قتل رخ داده زندگی میکرده"

مینهو سرشو از روی کاغذها برداشت. قضیه داشت جالب میشد. یعنی اون همه وکیل و کاراگاهی که روی این پرونده کار کرده بودن قبلا متوجه این قضیه نشده بودن؟ عجیبه

"الان کجاست؟ گفتی که زندگی میکرده"

کاراگاه روی صندلی روبروی مینهو راحت تکیه داد "مشکل همینه که اون الان کره نیست. هیچوقت هم اسمی ازش تو پرونده برده نشده و در نتیجه تو دادگاهی هم حضور پیدا نکرده"

"نتونستین متوجه بشین دلیل طلاق چی بوده؟ حتی کمترین چیز هم میتونه کمک کنه"

"نه هنوز چیزی پیدا نکردم. متاسفانه مادر مقتول هم سال پیش فوت کرده و نمیتونه بهمون کمک کنه پدرش هم‌که قبل از این اتفاق از دست داده بوده و ما از بستگان نزدیکش کسی که اطلاعات کافی داشته باشه پیدا نکردیم"

مینهو لباشو خیس کرد و دستاشو روی صورتش کشید "این پرونده هربار پیچیده تر میشه و هیچ ایده ای ندارم که تهش قراره چه نتیجه ای منتظرمون باشه"

"ما تمام سعیمونو میکنیم. به خودم قول دادم که تا این گره کور رو باز نکنم ازش دست نمیکشم"

وکیل بهش لبخند کوچیکی زد. کاراگاه پارک همیشه بهش کمک کرده بود و بیشتر موفقیت هاشو مدیونش بود. اگر کاراگاه پارک که یه خبره تو کارشه نتونه این پرونده رو حل کنه دیگه امیدی به حلش نیست

"ممنونم کاراگاه. اگه شما نبودیم شاید تا الان امیدمو از دست داده بودم"

"من برای اینکه کسی بیگناه مجازات نشه هرکاری میکنم"

اگر میتونست اطلاعات بیشتری از همسر سابق مقتول پیدا کنه حتما به جواب نزدیکتر میشد. شاید هم اون ‌کاملا بیربط به این قضیه باشه اما جوریکه هیچکس قبل ازون ازش اسمی نبرده و شواهدی نشون‌میده اونجا زندگی میکرده. شاید بتونه نور امیدی در دل خودش و سوبین روشن کنه. فردا بهش سر میزد پس امروز قبل از رفتن به خونه باید چیزهایی که لازم داشت رو میخرید.

تمین قرار بود فردا بیاد خونه ش اما این برای مینهو فقط یه قرار سکس نبود. اون تصمیم گرفته بود یه قدم به جلو برداره و برای تمین تدارک شام بیینه تا کمی باهم صحبت کنن.

میخواست بیشتر بشناستش و بهش نزدیک شه و این شاید فرصت مناسبی باشه. البته که قبلش به تمین چیزی نگفته بود.

PARADOXWhere stories live. Discover now