Part 22~

1.6K 311 21
                                    

تهیونگ همینطور که نشسته بود، به پرنس که مشغول کار بود خیره شد.

چشمش رو از روی جونگ کوک برنمی داشت و حس می کرد داره به جای یک انسان به یک فرشته زمینی نگاه میکنه.

- عزیزم، میخوای فقط همینطوری نگام کنی یا...

جونگ کوک وسط حرفش سکوتی کرد و بعد گفت.

- میخوای کاری انجام بدی؟

- چی کار؟

- یک چیزی، مثلا من و ببوسی.

تهیونگ خیلی سریع بلند شد.

- نه.

- چرا؟

- بخاطر اینکه فردا صبح زود باید بلند شم، اونا میخوان به من بگن چطوری مثل یک اشراف راه برم.

- ولی من فقط گفتم من و ببوسی.

جونگ کوک با مظلوم ترین حالت گفت.

- تو فکر میکنی من احمقم؟ تو وقتی من و ببوسی دیگه ولم نمیکنی.

جونگ کوک خنده ای کرد.

- باشه باشه، نمی خواد. دوست ندارم سیاهی زیر چشمت ببینم.

تهیونگ لبخندی زد و به جونگ کوک نزدیک شد.

- بوس شب بخیر؟

جونگ کوک خیلی سریع بوسه کوتاه و شیرینی به لب های تهیونگ زد. و در آغوش گرفتش.

- شب بخیر.

+++

- اگه از من خوشش نیاد چی؟

تهیونگ از جونگ کوک که به دیدن خواهرش میرفتن پرسید.

- چرا خوشش نیاد؟

قبل اینکه در بزنن، جونگ کوک به تهیونگ قوت قلب داد.

- بیا داخل.

یک نفر گفت و تهیونگ خودش رو پشت جونگ کوک از خجالت قایم کرد.

- کوکی، خیلی وقته ندیدمت. اون همون پسره؟

خواهر جونگ کوک به تهیونگ که پشت سر جونگ کوک بود اشاره کرد.

- اون واقعا زیباست!

به گونه های قرمز تهیونگ خیره شد.

- انتخاب خیلی خوبیه، اسمش تهیونگه درسته؟

تهیونگ سرش رو تکون داد.

- میدونی تهیونگ، برادر من خیلی خوبه. هیچ وقت به این فکر نکن که عاشق کسی جز برادرم بشی، باشه؟
و کوکی، چقد پیشرفت داشتی؟ منظورم...

به لباس کثیفی اشاره کرد، که باعث شد گونه های تهیونگ بیش از حد قرمز بشه.

- هنوز نه، نونا.

با لبخندی گفت و دستش رو روی کمر تهیونگ گذاشت.

- زیاد منتظرش نزار، تو باید بهش اعتماد کنی.

با لبخند گفت.

- اون به من اعتماد داره، پس خفه شو!

جونگ کوک دادی زد و متوجه خجالت تهیونگ شد.

- باشه باشه، حالا برید بیرون میخوام استراحت کنم.

با خنده گفت، جونگ کوک چشمهاش رو چرخوند و دست تهیونگ رو از خجالت قرمز شده بود رو گرفت و بیرون رفتند.

- نگران نباش عزیزم، من همیشه منتظرت میمونم.

و لب تهیونگ رو بوسید.

و تهیونگ به این فکر کرد.

" کوکی فقط منتظر بود تا اینو بهش بگم؟"

- به چی فکر میکنی؟

تهیونگ خیلی سریع جونگ کوک رو بوسید و اون رو به داخل اتاق هل داد.
جونگ کوک اون رو روی تخت هل داد که باعث شد ناله ای کنه.

- در و ببند کوکی!

PRINCE | KOOKVWhere stories live. Discover now