تهیونگ همینطور که نشسته بود، به پرنس که مشغول کار بود خیره شد.
چشمش رو از روی جونگ کوک برنمی داشت و حس می کرد داره به جای یک انسان به یک فرشته زمینی نگاه میکنه.
- عزیزم، میخوای فقط همینطوری نگام کنی یا...
جونگ کوک وسط حرفش سکوتی کرد و بعد گفت.
- میخوای کاری انجام بدی؟
- چی کار؟
- یک چیزی، مثلا من و ببوسی.
تهیونگ خیلی سریع بلند شد.
- نه.
- چرا؟
- بخاطر اینکه فردا صبح زود باید بلند شم، اونا میخوان به من بگن چطوری مثل یک اشراف راه برم.
- ولی من فقط گفتم من و ببوسی.
جونگ کوک با مظلوم ترین حالت گفت.
- تو فکر میکنی من احمقم؟ تو وقتی من و ببوسی دیگه ولم نمیکنی.
جونگ کوک خنده ای کرد.
- باشه باشه، نمی خواد. دوست ندارم سیاهی زیر چشمت ببینم.
تهیونگ لبخندی زد و به جونگ کوک نزدیک شد.
- بوس شب بخیر؟
جونگ کوک خیلی سریع بوسه کوتاه و شیرینی به لب های تهیونگ زد. و در آغوش گرفتش.
- شب بخیر.
+++
- اگه از من خوشش نیاد چی؟
تهیونگ از جونگ کوک که به دیدن خواهرش میرفتن پرسید.
- چرا خوشش نیاد؟
قبل اینکه در بزنن، جونگ کوک به تهیونگ قوت قلب داد.
- بیا داخل.
یک نفر گفت و تهیونگ خودش رو پشت جونگ کوک از خجالت قایم کرد.
- کوکی، خیلی وقته ندیدمت. اون همون پسره؟
خواهر جونگ کوک به تهیونگ که پشت سر جونگ کوک بود اشاره کرد.
- اون واقعا زیباست!
به گونه های قرمز تهیونگ خیره شد.
- انتخاب خیلی خوبیه، اسمش تهیونگه درسته؟
تهیونگ سرش رو تکون داد.
- میدونی تهیونگ، برادر من خیلی خوبه. هیچ وقت به این فکر نکن که عاشق کسی جز برادرم بشی، باشه؟
و کوکی، چقد پیشرفت داشتی؟ منظورم...به لباس کثیفی اشاره کرد، که باعث شد گونه های تهیونگ بیش از حد قرمز بشه.
- هنوز نه، نونا.
با لبخندی گفت و دستش رو روی کمر تهیونگ گذاشت.
- زیاد منتظرش نزار، تو باید بهش اعتماد کنی.
با لبخند گفت.
- اون به من اعتماد داره، پس خفه شو!
جونگ کوک دادی زد و متوجه خجالت تهیونگ شد.
- باشه باشه، حالا برید بیرون میخوام استراحت کنم.
با خنده گفت، جونگ کوک چشمهاش رو چرخوند و دست تهیونگ رو از خجالت قرمز شده بود رو گرفت و بیرون رفتند.
- نگران نباش عزیزم، من همیشه منتظرت میمونم.
و لب تهیونگ رو بوسید.
و تهیونگ به این فکر کرد.
" کوکی فقط منتظر بود تا اینو بهش بگم؟"
- به چی فکر میکنی؟
تهیونگ خیلی سریع جونگ کوک رو بوسید و اون رو به داخل اتاق هل داد.
جونگ کوک اون رو روی تخت هل داد که باعث شد ناله ای کنه.- در و ببند کوکی!
YOU ARE READING
PRINCE | KOOKV
Fanfiction• [Completed] • name: Prince • Couple: Kookv • translator: Anesa • writer: Bangtanlover95 • Gnre: Royal, Romance, fluff, Smut • Summery: پرنس جئون جونگ کوک که بیش از حد احساس تنهایی می کرد، روزی با خدمتکارشون تهیونگ مواجه میشه و سعی داره به اون...