شازده کوچولو گفت : کم کم دارد دستگیرم مى شود. یک گلى هست که گمانم مرا اهلى کرده باشد. اما خجالت آوره که دو نفر عاشق همدیگه میشن چون اونا خیلی جوونن و نمی تونن معنی عشق را بفهمن. منم هنوز خیلی جوونم که بتونم عاشقش بشم پس من اهلی شدم؟ هونگ آروم زمزمه کرد:ولی اگه جوون باشن و عاشق شن چی؟ سونگهوا لبخندی زد با دستش موهای پسرک و نوازش کرد:کتاب ها همیشه راست نمیگن هونگ!