Part 02

1.4K 184 25
                                    

جیمین وارد اتاق یونگی شد و ما بین پاهای بسته شده توسط میله و از هم بازش نشست و به بدن لختش نگا کرد.

یونگی:«عوضی از دیشب تا حالا اینطوری ولم کردی! نمیگی گشنم میشه یا اینکه دستشویی ممکنه داشته باشم؟»

جیمین دستشو رو رونش کشید و گفت:«تقصیر خودته! اگه بد رفتاری نمیکردی اینجوری نمیشد!»

---------------------------------

دو روز بعد...

با متوقف شدن ماشین، نامجون از لیموزین مشکیش پیاده شد و در حالی که به طرف در ورودی عمارت جیمین میرفت؛ کت مشکی تو تنشو مرتب کرد.

با وارد شدنش به سالن بزرگ عمارت عینک آفتابی مارک دارشو از رو چشمش برداشت و به جیمین که از پله های مارپیچ سفید رنگ عمارت پایین میومد لبخند زد.

جیمین با قدم های سریع خودشو به نامجون رسوند و خیلی محترمانه بغلش کرد و گفت:«خوش اومدین کیم!»

وقتی از بغلش جدا شد لبخندی زد و تشکر کرد.

جیمین خیلی صمیمانه و البته محترمانه شونه نامجونو گرفت و به طرف مبلای سلطنتی برد و گفت:«بفرمایید بشینین!»

نامجون رو مبل تک نفره ای نشست و بادیگاردش کنارش ایستاد و دستاشو تو هم چفت کرد.

جیمین رو به رو نامجون نشست که نامجون آهی کشید و فکرشو بلند گفت:«مشکل بزرگی تو باندمون اتفاق افتاده»

جیمین جدی نگاش کرد و پرسید:«چیشده؟ اختلالاتی تو قرارداد مون اتفاق افتاده؟»

_نه نه! این موضوع ربطی به باند شما نداره... حالا اینا رو بیخیال. فردی که گفتمو به قتل رسوندی؟

_شما که خوب میدونین! این کار نیاز به ظرافت و وقت داره. هنوز نکشتمش چون دارم در موردش تحقیق میکنم.

_که اینطور

نامجون نگاهی به بادیگاردش انداخت و دستور داد:«قرارداد رو بیار!»

بادیگارد با گفتن "چشم" از اونجا رفت.

و جیمین خیلی ناگهانی پرسید:«شوگا کیه؟»

نامجون خیلی سریع تر از چیزی که فکر کنین واکنش نشون داد و به طرف جیمین سرشو چرخوند و پرسید:«در موردش چی میدونی؟»

_هیچی. فقط یه نفر بهم گفته که آدم خطرناکیه و میخواد با او همکاری کنه تا منو نابود کنه.

البته که کسی که اینطور تهدیدش کرده یونگی بوده!

نامجون پوزخندی زد.

جیمین آرنج دستشو به زانوش تکیه داد و گفت:«رقیبته؟... یا دشمن؟»

نامجون کمی تو جاش جا به جا شد و گفت:«نه رقیبه و نه دشمن!»

Dark game - Se1Where stories live. Discover now