Part 06

949 145 15
                                    

نامجون تکیه شو از ماشین گرفت و به طرف جین که اون طرف خیابون ایستاده بود رفت و دوباره لبخند زد و گفت:«میدونین خیابون جینگو از کدوم طرفه؟»

نامجون میدونست کجاس ولی از عمد از جین پرسید.

جین به سمت راستش اشاره کرد و گفت:«از این طرفه»

نامجون دستشو پشت گردن خودش برد و گفت:«من اینجا مسافرم و سئولو بلد نیستم. میشه برسونینم اونجا... پول برگشت تاکسی تونو حساب میکنم»

جین لبخندی زد و گفت:«حتما»

نامجون به طرف ماشینش رفت و جین هم دنبالش راه افتاد.

نامجون همون طور که به طرف صندلی کنار راننده میرفت گفت:«من واقعا شرمنده تونم!»

_نه اصلا مشکلی نداره! من خودمم برا گردش اومدم بیرون... پس رسوندن شما به اون آدرس برام مثل گردش میمونه!

نامجون:«نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم»

جین در راننده رو باز کرد و هماهنگ با سوار شدنِ نامجون سوار شد و گفت:«تشکر نیاز نیس!»

بعد لبخندی زد و ماشینو روشن کرد و تا خواست پاشو روی پدال گاز بزاره، نامجون سوزنی رو تو گردنش فرو برد و جین بیهوش کرد.

---------------------------------

یونگی به جعبه ای که جیمین جلوش باز کرد نگاه کرد.

برتا 92 رو بین تفنگ های مختلف برداشت و به طرف پنجره خونه ای که توی حیاطش قرار داشتن نشونه گیری کرد و گفت :«زنه رو بزنم یا مرده؟!»

جیمین به پنجره اتاق که طبقه دوم بود نگا کرد و به زن آمریکایی تقریبا لختی که با مردی حرف میزد نگا کرد و گفت:«زنه شاهد قتل بوده ولی دوتاشونو بکش!»

_اوکی

یکی از چشماشو بست و سر زن رو مورد هدف قرار داد. ماشه رو کشید و صدای مهیبی تو حیاط پیچید.

مرد وحشت زده به زنی که سرش منفجر شده بود نگا کرد.
یونگی سر مرد رو هدف گرفت و قبل از اینکه فرار کنه شلیک کرد.

جیمین پوزخندی زد و گفت:«واو... با یه گلوله! کارت عالیه»

یونگی به حرف جیمین توجهی نکرد و به طرف دیگه ای هدف گیری کرد.

جیمین شوکه زده گفت:«چیکار میکنی؟!»

یونگی جواب نداد. جیمین به جایی که یونگی هدف گرفته بود نگا کرد و به جز سبزه های بلند چیزی ندید.

یونگی یه دفعه شلیک کرد و صدای داد مردی بلند شد.

جیمین متعجب به طرف جایی که شلیک کرده بود رفت و مرد تقریبا جوونی رو دید که میخواسته با موبایلش به کسی زنگ بزنه... به احتمال زیاد پلیس!

Dark game - Se1Where stories live. Discover now