Part 10

886 124 13
                                    

جیمین کتشو بیرون آورد و رو دسته مبل گذاشت.

یونگی تا پاهاش به عمارت رسید از پله ها بالا رفت و خودشو به اتاق رسوند.

جیمین رو مبلی که کتشو رو دسته ش گذاشته بود نشست و بالاخره بعد از 24 ساعت گوشیشو روشن کرد.

اولین چیزی که دید 65 میسکال از هوسوک بود.

شماره هوسوک رو لمس کرد و منتظر موند تا جواب تماسشو بده.

هوسوک خیلی سریع با عصبانیت جواب داد:«معلوم هس کجایی؟! چرا گوشیتو خاموش کردی!»

جیمین از شنیدن لحنش شوکه شد و تو دلش گفت:"هوسوک که میدونه چرا گوشیمو خاموش میکنم! پس چه مرگشه؟!"

_خب نمیخواستم کسی مزاحم خوش گذرونیم بشه... حالا چته؟ چرا انقدر زنگ زدی؟

هوسوک با همون حالت عصبی گفت:«همین الان پسره رو رد کن بره. خطرناکه! خیلی خطرناکه!»

جیمین چشماشو تو حدقه چرخوند و گفت:«هیونگ میشه بس کنی! یونگی خطرناک نیس. او تو عمارت من زندگی میکنه یا تو؟ معلومه که من بیشتر از تو میشناسمش!»

هوسوک:«ولی جیمین...»

جیمین پرید وسط حرفش:«میشه بس کنی هیونگ؟ انقدر نگران من نباش! من پادشاه موادم؛ او هیچ غلطی نمیتونه بکنه.»

_ولی جیمین بذار حرفمو...

بازم جیمین صحبت هاشو قطع کرد:«هیونگ من دیگه دارم قطع میکنم. فعلا»

و بعد بدون توجه به هوسوک که هنوزم داشت حرف میزد تماسو قطع کرد.

خواست به میسکالای دیگه اش نگا کنه که هوسوک دوباره زنگ زد.

"نچـ"ـی زیر لب گفت و دکمه قرمز رو لمس کرد و حتی شماره هوسوک رو موقتا بلاک کرد.

چند تا میسکال دیگه هم داشت. یکی از سوبین و دو تا از نامجون و بقیه اش از دوستای آمریکاییش بود.

خواست به نامجون زنگ بزنه که دید پیامی از نامجون تو واتساپ فرستاده شده. پس ترجیح داد جواب پیامشو بده.

وارد صفحه چتش با نامجون شد و پیامشو خوند.

"جیمین کی بر میگردی کره؟"

جیمین تایپ کرد: "به احتمال زیاد فردا"

در واقع میخواست تا 3 روز دیگه بمونه ولی همکاری با نامجون خیلی براش مهم بود... باند نامجون یکی از بزرگ ترین و خفن ترین باندای کره بود. پس دوست داشت با باندش همکاری کنه و کم کم وارد باند بشه. میخواست او هم مثل نامجون تو همه چی قوی باشه، نه فقط مواد!

همون طور که با سوبین تماس میگرفت بلند شد و به طرف آشپزخونه رفت.

از تو یخچال بطری آب پرتقالو برداشت و کمی ازش سر کشید.

Dark game - Se1Where stories live. Discover now