Part 09

879 129 18
                                    

نامجون با پوشیدن لباسش از اتاق خارج شد.

جین خواست بلند شه و به طرف حموم بره تا بدن نجس شده شو تمیز کنه (البته اگه میشد) ولی انقدر درد پایین تنه اش شدید بود که حتی نتونست تکون بخوره.

چشماش پر از اشک شد و هر چی فحش بلند بود رو به نامجون داد.

آرنج دستشو رو پیشونیش گذاشت و به سقف خیره شد.

حس میکرد به بدن خودش خیانت کرده! هر چی تلاش کرده بود تا خودشو آزاد کنه بی فایده بود... حتی باعث شده بود که بیشتر درد بکشه.

باید هر چه زود تر مین یونگی رو پیدا میکرد و از این جهنم میرفت.

---------------------------------

هوسوک پشت میز نشسته بود و سرشو بین دستاش گرفته بود و فکر میکرد که حالا باید چه غلطی بکنه! ولی هر چی بیشتر فکر میکرد بیشتر عصبی میشد.

صدای زنگ گوشیش ریشه افکارشو پاره کرد.

با بی میلی دستشو به طرف گوشیش برد و بدون نگا کردن به اینکه کی زنگ زده جواب داد:«بله؟»

_سلام جانگ. برات یه کاری دارم

هوسوک با شنیدن صدای نامجون شوکه شد.

به صفحه گوشیش نگا کرد تا مطمئن بشه توهم نزده... با دیدن کیم بزرگ مطمئن شد که نامجون زنگ زده... ولی چرا؟

هوسوک:«چه کاری؟»

_میخوام یه نفرو برام پیدا کنی. یه میلیون دلار پاداش پیدا کردنش. خوبه؟

هوسوک با فکری که به ذهنش زد گفت:«اون فرد رو پیدا میکنم. اما به جای یه میلیون دلار یکی از بهترین افرادتو میخوام تا برام یه خیانتکار رو پیدا کنه!»

نامجون زیر لب گفت:«عجب خر تو خری»

ولی هوسوک صداشو نشنید. پس پرسید:«قبول؟»

نامجون:«باشه قبول»

_خوبه. پس لطفا تا فردا برام بفرستش.

_اوکی. منم الان برات عکس اون فرد رو میفرستم تا پیداش کنی. فعلا

هوسوک تماسو قطع کرد و منتظر موند تا نامجون عکس رو براش بفرسته.

بعد از چند ثانیه پیامی براش اومد که مطمئن بود از نامجونه.

صفحه چتش با نامجون که جز عکس و مشخصات چیز دیگه ای نبود رو باز کرد. قبل از اینکه عکس رو باز کنه، مشخصات رو خوند

بعد عکس رو دانلود کرد. با دیدن شخصی که تو عکس بود شوکه شد.

همون پسری بود که به جیمین هدیه داده بود.

با خودش فکر کرد "انقدر ارزشمنده که کیم بزرگ بخاطرش راضی شده یکی از بهترین یاراشو برام بفرسته؟"

Dark game - Se1Where stories live. Discover now