توی ماشین حال تهیونگ به خاطر استرس و
هم حالت تهو ای که از صبح داشت زیاد خوب
نبود و افکار مسخره هم از طرف دیگه ذهنشو اشغال کرده بود
اینکه توی این یه هفته ای که جونگکوک رو
دیده بود و اون الفای کله شق مارکش کرده
بود زیاد درد قلبشو احساس نمیکرد و قرصایی که حتما باید میخوردو نمیخورد
که البته اگه الفا میفهمید غرغر هاش رو شروع میکرد
و این بچه ای که داره تو بدنش رشد میکنه
به لطف کتاب هایی که از گوگل دان کرده بود میدونست که امگا ها حامله میشن
و الان تهیونگ مطمعا بود که حاملست
بدون توجه به حضور کوک دست راستشو نوازش وار روی شکمش که با لباس گرمی
پوشیده شده بود کشید
جونگ کوک هم مثل تهیونگ داشت به اینده
فکر میکرد اینکه الان دیقا چه غلطی باید بکنه با ایندش تهیونگ بچش و این قدرت هایی که داشت و باید کنترلش میکرد
جونگکوک فرمون رو اروم چرخوند و از جاده جنگلی عبور کرد نیاز داشت تا با همه هیونگ هاش حرف بزنه و شاید بتونه حقیقت رفتنش رو برای تهیونگ بگه
و مثل همیشه تهیونگ بود که پرسید
-کجا داریم میریم راه خونه از اون طرف بودا
و با دستش سمت چپی که کوک ازش عبور کردو نشون داد
کوک به تهیونگ بی حال نگاه کرد و به خودش که مقصر حال بد بیبی امگاش بود لعنتی فرستاد
+میدونم عزیزم قراره بریم پیش هیونگا
تهیونگ سری تکون داد
-اما اونارو که تو درمونگا دیدیم
+ اوه منضورم اون دو و بقیه هیونگا بود
تهیونگ لباش رو به نشونه تعجب گرد کرد که حالتی مثل
>o< گرفتکوک خنده ای کرد تحمل کیوت بودن های
تهیونگ رو نداشت چون باعث میشد تا دوباره
بخاد مارکش کنه و به همه نشون بده که اوه اره این بیبی اومگاعه منه
ولی باید حواسشو جمع میکرد چون بیبیش خیلی بدن ضعیفی نداشت و الان هم داشت تولشو تو بدنش پرورش میداد
با تصور تهیونگ که شکمش بزرگ و گرد شده و پوست سفیدش
اهی کشید
که حواس تهیونگ رو به خودش جلب کرد
فاکی زیر لب گفت
اخه یادش رفته بود به هیونگا خبر بده که داره میره ویلای جنگلی
سری از طریقه تلفن ماشین به جین هیونگش
زنگ زد و خبر داد که حتما دور هم جمع بشن
و بعد مطمعا شدن از جمع شدن همه هیونگاش تلفنو قطع کرد
...........
با حس اینکه دستای گرم و بزرگی دستای
کوچیک و سردشو گرفتن به صاحب
دوستاشتنیه اون دستا نگاه کرد و با چشمای
نگرانش نزدیک تر به امیدش رفت و تونست
دست دیگه که کمرشو به اغوش میکشه رو هم حس کنه
هسوک بیبی شیطونشو که در حال حاضر
خیلی مظلوم و نگران بود رو به اغوشش
کشید و چونش رو روی موهای نرم لوهان گذاشت
ومپایر کوچولوش ناراحت بود و این قلبشو به درد میاورد
لبهاش رو به کردن مارک شده لوهان گذاشت و شاهد لرزش بدن کوچولوش بود
• هیشش چیزی نیست نگران نباش اون بلخره تورو میبخشه
لوهان اه یی از فکر به 11 سال پیش کشید و بیشتر تو بغل الفاش فرو رفت
#امید وارم
جیهوپ گردن لوهان رو بوسید و عطر محشر بدنش رو به ریه هاش فرستاد ....
سهلام
خب این پارت مقداری کم بود ببخشید 😟
و اینکه یو ها ها ها چه حسی دارید با کاپل جدیدمون 😝😂
خدایی خیلی بهم میان جبهوپ بچم تو بیشتر فیکای اومگاورس تنها بود
سارانگه ❤
VOUS LISEZ
ᗰY ՏᕼᗩᗪOᗯ ՏՏ1
Fantasy🛇درحال ادیت لطفا منتظر با شید ❤🛇 تهیونگ یه امگاست که تو دنیای ادما زندگی میکنه جونگ کوک یه اواتاره که بخاطر قدرت زیادش طلسم شده وقتی تهیونگ بدنیا میاد کوک با بوی جفتش بهوش میاد و ازش محافظت میکنه تا که تهیونگ به ۱۷ سالگی میرسه و اونوقته که میتو...