پارت ۱۰
Taehyung pov
با صدای حرف زن هایی ارومی از خواب بیدار شدم .
اههه منکه تو خونه تنها بودم ...
دستامو بالا بردم و روی کمرم گذاشتم و خاروندمش خودمو روی تخت کشیدم که باعث کمرم تیر بکشه
.به سرعت نور چشامو باز کردمو و روی تخت نشستم که باعث دردم شد
زیر لب غریدم:
_اه خدای من ... اون..اون همونی که تجاوز کرد
بلند شدم و تا از اتاق برم بیرون
درو باز کردم و از اتاق به بدبختی خارج شدم
الان دیگه اون حالات عجیب غریبو کم تر داشتم پس تصمیم گرفتم جدی باشم اون لعنتیه فاکر
چطور به خودش جرئت داد به من تجاوز کنه.
خدای من چطوری تونستم اون طوری رفتار کنمممم
هنوزم وقتی یادم میاد که با شرت رفتم مثلا باهاش دعوا کنم
دلم میخاد دست بندازم دهنمو جر بدم
اههه فاک یو
_یاااااا... توعه ععووضضضی بیشعوررر کثافت مرضضض کجااا قایم شدی(؟😐)
ترسیدی ازت شکایت کنم
صدامو انداختم تو گلوم که مثلا اگه شنید از جَذَبم بترسه 😐
تند تند بی توجه به دردم پایین اومدم و داد زدم
کااملا مصمم بودم که اخممو حفظ کنم.
تهیونگ ادم باش.
اون بهت تجاوز کرده. درسته خیلی خوب بود و ..ایشش ولی بازم اون یه متجا....
بادیدن افراده غریبه سرعتم کم شد و حرف تو ذهنم ماسید(😂)
ولی چیزی که باعث بالا رفتن ابروهام و ترسم بود چشمای قرمزه اون پسره، کوک بود
همون چشاش چرا اینطوریه
چشماش زرد بود تو حاله ی قرمز
که خوب...
باعث شد خیلی شیک و مجلسی لبخند بزنم و با گفتنه (من شمارو تنها میزارم عقب گرد کنم..☺
*اه نه نه نه ما دیگه داشتیم میرفتیم امیدوارم یه روز دوباره با هم اشنا شیم تهیونگ شی
موااظظب کووک باش
خداافظ
اوه.. این صحبت های اون پسری بود داشت وسیله هاشو تند تند جم میکرد و با بقیه که مثلا داشتن نامحسوس در میرفتم به سمت در شیرجه بزنه .
قصد داشتم جوابشو بدم ولی نتونستم چون با تموم شدنه حرفش دره خونه ام بست. فاک
جوری که اون هیولا نشنوه گفتم
ŞİMDİ OKUDUĞUN
ᗰY ՏᕼᗩᗪOᗯ ՏՏ1
Fantastik🛇درحال ادیت لطفا منتظر با شید ❤🛇 تهیونگ یه امگاست که تو دنیای ادما زندگی میکنه جونگ کوک یه اواتاره که بخاطر قدرت زیادش طلسم شده وقتی تهیونگ بدنیا میاد کوک با بوی جفتش بهوش میاد و ازش محافظت میکنه تا که تهیونگ به ۱۷ سالگی میرسه و اونوقته که میتو...