پارت ۱۴
_Kookv pov_
بعد خوردن صبحانه کوک نگاهی به تهیونگ انداخت که بیخیال رو مبل لم داده بود
حتا فکر اینکه بعد چند روز دیگه نتونه این صورت بامزه و زیبارو به یاد نیاره دلشو به درد میاورد
ولی هرچی که قراره اتفاق بیفته به صلاح هردوشونه
اگه که قراره تهیونگ اون رو بیاد نیاره پس دلش میخاست یه بار گرگاشون همو حس کن
رفت کنار تهیونگ و دستشو گرفتو بلندش کرد
این حرکت یهیویش باعث در اومدن صدای تهیونگ شد
_یاا داری چیکار میکنی کجا داری میری الان اروم تر برو
کوک با حس دردی که تهیونگ احساس میکرد خودشو سرزنش کرد و قدم هاش رو اروم تر گرفت
احساس کرد که درد کم تر شده اهی کشید
برگشت و به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ با چشمای مظلوم و پاپی مانندش بهش زل زده بود
_چیزی شده
کوک نچی کرد و از زیر باسن و گردن تهیونگ گرفتو بلندش کرد
تهیونگ جیغ کوتاهی کشیدو دستاش رو محکم تر دور گردن کوک پیچید
جونگکوک همراه با تهیونگی که تو بغلش بود به بیرون خونه رفت
از این که مکان خونه توی جنگل بود احساس خوبی داشت
اما تهیونگ توی فکر دیگه ای به سر میبرد اونم این بود که چرا پدر مادرش تا الان نیومده بودن خونه مگه مسافرتشون چقدر زمان میبرد و
فکر دیگه ای که میکرد این بود که چرا انقدر با این پسری که توبغلشه احساس راحتی میکرد
اگه جیمین اینجوری بلندش میکرد به ۲۷ روش سامورایی جیمینو میکشت
(اوه جیمین خیلی وقته خبری ازش ندارما)
با فکر اینکه به جیمین بگه که یه پسر اسکل که از غضا احساس گرگینه بودن بهش دست داده اونو کرده حتما از طرفش مسخره میشد
_هفف
کوک به تهیونگ توی بغلش نگاهی کرد
+چرا اه میکشی بیبی
تهیونگلبو لوچشو اویزون کرد
_هیچی کجا داری میبریم
کوک سرعتش رو بیشتر کردو تا زود تر بالای تپه برسن
+میخام کاری کنم که بفهمی دروغ نمیگم
تهیونگ با فکری که به ذهنش اومد کمی ترسید
_مس مسخره بازی در نیار مگه الکیه که گرگ بشی
کوک خنده ای کرد
ŞİMDİ OKUDUĞUN
ᗰY ՏᕼᗩᗪOᗯ ՏՏ1
Fantastik🛇درحال ادیت لطفا منتظر با شید ❤🛇 تهیونگ یه امگاست که تو دنیای ادما زندگی میکنه جونگ کوک یه اواتاره که بخاطر قدرت زیادش طلسم شده وقتی تهیونگ بدنیا میاد کوک با بوی جفتش بهوش میاد و ازش محافظت میکنه تا که تهیونگ به ۱۷ سالگی میرسه و اونوقته که میتو...