part 2

550 85 7
                                    

با خوندن هر صفحه لبخندی  از شیرین زبونی یونگی به لبش میومد ، اولین روز اشنایشون ... عین همه دراماها از طریق تهیونگ بود

هیچوقت فکر نمی کرد کل دفتر خاطرات یونگی در مورد خودش باشه

هنوز از پایین صداهایی میومد ... ولی هیچکدوم براش مهم نبودن

بلند شد و به طرف کمد لباسای یونگی حرکت کرد و هودی مشکی رنگی رو از رگال بیرون کشید و به بینیش نزدیک کرد

بوی یونگیش رو میداد ... هنوز می تونست میم مالکیت رو یونگی بزاره ؟

دوباره به همراه هودی توی دستش به طرف میز حرکت کرد و تصمیم گرفت ادامه دفترچه رو بخونه

تا شاید کمی از درد قلبش کم شه ...

The Only End Where stories live. Discover now