page 16

416 64 10
                                    

هق هق هق ... خیلی درد دارم کل بدنم درد میکنه ... همون مرد دزدیتم  بیهوشم کرد و بهم تجاوز کرد کل بدنم پر از زخم های دردناک و کبودیه و... (هق) بعد عین یه هرزه منی که بیهوش بودم رو لخت جلوی خونمون رها کرد از اون روز زیاد با کسی حرف نزدم و فقط بخاطر روح و جسم دردناکم اشک ریختم
میلی به غذا ندارم و خودمو تو اتاقم حبس کردم 
نمی تونم دردشو تحمل کنم ولی چیزی که بیشتر اذیتم میکنه اینه که من الان کثیفم ... کل وجودم نجس شده ... هه پدرم باهام حرف نمیزنه و مادرم با چشمای ناراحتی بهم نگاه میکنه
مگه همه اینا تقصیر منه؟!

امضاء : مین یونگی

The Only End Where stories live. Discover now