page 33

415 71 11
                                    


امروز صبح که بیدار شدم کل بالشم خونی شده بود... اه فکر کنم شب که خواب بودم خون دماغ شدم ... باید هر چه سریعتر این گندکاری رو درستش کنم وگرنه جیمین بازم عصبانی میشه ...اونم که کلا بی اعصاب

گفته بودم اعصبانی شدنی خیلی ترسناک میشه
دیروز کادوی تولدی که براش خریده بودم رو تو سطل زباله پیداش کردم ... اه ..‌. هنوزم سرم بخاطر سر و صدا های شب گذشته درد میکنه ... من اون جعبه رو برداشتم تا بعدا که با من خوب شد بهش بدم ... هی پارک جیمین روزی میرسه که تو هم  دوسم داشته باشی ؟

امضاء : مین یونگی

The Only End Where stories live. Discover now