پارت8

385 77 5
                                    

چون خیلی عشقین زودتر براتون آپ کردم پارت هشتو!
لطفا روح نباشید نظراتون باعث میشه بنویسم.
اگه کوکوی هم دوس دارین یه سر به فیک جدیدم بزنید.
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

نویسنده😜:

آخیشششش!
دستامو شستم بعدم بالای سرم کشیدمشون.
پدرم در اومد چقد غذاهاشون ظرف داره:|

یه پاکت تخمه از تو کابینت در آوردم و با یه بشقاب رفتم سمت هال.
همه به غیر از تهیونگ و کوکی اونجا بودن و داشتن سر اعتماد کردن یا نکردن به جونگ کوک بحث میکردن.
هوسوک هم یه گوشه خیلی معذب نشسته بود و داشت به حرفاشون گوش میداد؛ خوبه قرار بود جین حواسش بهش باشه!

بدون هیچ حرفی بیخیال همراه تخمه تو دستم رفتم رو مبل سه نفره نشستم و پاهامو روی میز رو به روم گذاشتم.
هنوز هیچکس بهم توجهی نکرده بود. شونه ای بالا انداختم و به شکستن تخمه مشغول شدم.

نامجون:جین من هنوزم نمیفهمم چرا بهشون اعتماد کردی! (تیک تیک) اگه بخوان بلایی سرمون بیارن چی؟
(تیک تیک)
جین:خب..... راستشو بخوای خودمم نمیدونم چرا بهش اعتماد دارم.(تیک تیک) ولی نامجون نمیشه که تا ابد فقط اینجا بمونیم، من از این بی خبری خسته شدم.(تیک تیک) میدونی اگه جونگ کوک بتونه حافظمونو بر گردونه چی میشه؟
(تیک تیک)
نامجون: اگه نتونست چی؟
(تیک تیک..)

جین:زهرمار خو برو یه جای دیگه این تخمه کوفتی رو بخور!
من همونطور که دستم تو پاکت بود تا تخمه بعدیو بردارم سرجام خشک شدم،
_خب به من چیکار داری؟ حرفتو بزن ای بابا!

جین: داریم همینکارو میکنیم ولی صداهایی که تو از خودت در میاری اجازه تمرکز بهمون نمیده.

ابرویی بالا انداختم
_خب تخمه خوردن صدا داره، توام به جای اینهمه تمرکز و فکر کردن کافی بود از من بپرسی. تازه فکر زیاد برا پوستتم خوب نیس چروک میشه.

بعدم بیخیال یه تخمه انداختم تو دهنم.(تیک تیک)

جین درحالی که از حرص قرمز شده بود خواست از جاش بلند شه که نامجون دستشو گرفت و برش گردوند سر جاش
نامجون: خب فک کن مثلا از تو بپرسیم تو چی میخوای جوابمونو بدی؟

شونه ای بالا انداختم
_هنوز که نپرسیدین.

جین:این مارو مسخرههه کردههه، بزار برم بزنمش تو چنین موقعیت حساسی داره رو مخ من راه میره!

نامجون با بدبختی جینو آروم کرد
+عزیزم آروم باش بزار من باهاش حرف بزنم.

بعدم روبه من کرد،
+خب جناب نویسنده ما باید چیکار کنیم؟ لطفا دست از مسخره بازی بردار.

سرمو کج کردم و خیلی مظلوم گفتم
_من؟ من کی مسخره بازی در آوردم؟ منکه خیلی مظلومم.
با این حرفم اینبار جیمین از کوره در رفت

Devile Priencee(پرنس شیطانی)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt