بعد از اینکه آژور وسایل ضروری و مورد نیازشو برداشت از کلبه بیرون رفتم
اطرافو چک کردم و با ندیدن کسی برگشتم داخلسمت کاناپه رفتم و جونگ کوکو بلند کردم
با اشاره سر به آژور فهموندم که راه بیوفتیم+از این طرف بیا
به سمت مخالفی که اشاره کرده بود نگاهی انداختم
دیوار بود
حرفی نزدم و فقط نزدیکش ایستادمدستشو رو دیوار کشید و با فشار کوچیکی به قسمتی از اون دیوار جلومون تیکی کرد و شبیه یه در شد
درو باز کرد و اولین قدمو خودش برداشت
پشت سرش وارد شدم که شبیه یه تونل طولانی به نظر میرسیدبا بسته شدن در پشت سرمون همون مقدار نور کمی که از بیرون میتابید هم قطع شد و تو تاریکی فرو رفتیم
آژور دستشو رو دیوار کشید و چیزی رو برداشت
بعد از کمی ور رفتن باهاش و زیر لبی زمزمه کردن آتیش کوچیکی درست کردتازه اونموقع بود که فهمیدم چیزی که تو دستشه یه مشعله
پوکر بهش خیره شدم که شونه ای بالا انداخت
+چیه؟_فک نمیکنی الان تو قرن بیست و یکیم و یه وسیله اختراع شده به اسم چراغ قوه؟
سرشو خاروند و گیج جواب داد
+خب درسته ولی خب این تونل مال زمان اجدادمه من زیاد ازش استفاده نکردم_خب چه ربطی داره
+نمیدونمدلم میخواست از دستش سرمو بکوبم به دیوار کنارم
پوفی کشیدم و بهش اشاره کردم راه بیوفتهحرفی نزد و جلوتر از من حرکت کرد
منم پشت سرش راه افتادم و هراز گاهی اطرافمو نگا میکردممطمئنم اگه جونگ کوک بیدار بود یه چیزی کشف میکرد که حوصله امون سر نره
با این فکر لبخندی زدم و به صورت آرومش خیره شدمچهره اش آروم بود
پس میتونستم فک کنم فعلا در امانیم.....♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧♧
یونگیسرجام غلتی زدم و پوفی کشیدم
نیمه شب بود
تا الان مطنئن بودم تهیونگ و جونگ کوک رفتن
واین نگرانم میکردتو روز روشن نزدیک بود آسیب ببینن الان که دیگه شب بود
به پشت خوابیدم و به سقف خیره شدمساق دستمو رو پیشونیم گذاشتم
چشمامو رو هم فشار دادم و سعی کردم بخوابمبا حلقه شدن دستایی دور کمرم چشمامو باز کردم
سرمو برگردوندم و به جیمین که با چشمای باز بهم نگاه میکرد خیره شدم_متاسفم جیم بیدارت کردم؟
+اوهوم چرا نمیخوابی؟
آهی کشیدم
_خوابم نمیبره نگرانم
+نگران چی؟_تهیونگ و جونگ کوک
+خب
_رفتن دنبال جادوگربه ضرب سرجاش نشست
+وواااتتتتتت اونوقت الان داری اینو میگی؟
_هیش جیم نامجون و جین هیونگ خوابن
ESTÁS LEYENDO
Devile Priencee(پرنس شیطانی)
Vampirosجونگ کوک یه پسر ساده بیست ساله که یه شبه زندگیش عوض میشه چی میشه اگه بفهمه موجوداتی که همه ازشون وحشت دارن واون بهشون علاقه منده قراره باهاش همخونه بشن؟ _دیگه وقتش رسیده....... _من باید بفهمم پرنس شیطانی کیه،حالا یا هیچوقت.... {کاپل} _تهکوک _یونمین...