پارت 19

230 23 17
                                    

نویسنده
با بدبختی جونگ کوکو مجبور کردم به پاپیون لباسش دست نزنه
کلی هم وقت تلف کرد تا آماده بشه
مطمئن بودم برای در آوردن حرص من داره اینکارارو میکنه
بعد از آماده شدن جونگ کوک از اتاق بیرون رفتم و به بقیه کارای جشن نظارت کردم
کلی مهمون دعوت کرده بودم
راستشو بخواین خودم حدود ۱۰ نفرشونو بیشتر نمیشناختم
ولی خب تهکوکرن دیگه
نباشن جشن صفا نداره
توی عمارت راه میرفتم و تک تک اتاقا و تزئیناتو چک میکردم
یه نگا به ساعت مچی ام انداختم که دیدم نیم ساعت بیشتر تا شروع جشن نمونده
دیگه کم کم مهمونا میرسیدن
*****
تهیونگ
نیم ساعت بیشتر تا شروع جشن نمونده بود که نویسنده اومد دنبالم
بهم گفت اول جشن خودشو برگزار میکنه
فک کنم باید میرفتیم همون اتاقی که خودش تنهایی چیده بودش
حدسم درست بود
پشت سرش وارد اتاق شدم که تزئینات یه دست سفیدش چشممو زد
پلکامو نیمه باز کردم و دور تا دورمو نگا انداختم
+کوک حق داشت از اینجا تعجب کنه
شونه ای بالا انداختم و سمت دوتا صندلی بالای سفره رفتم و رو یکیش نشستم
رو به روم یه آینه بزرگ بود که میتونستم خودم و صندلی کناریمو توش کامل ببینم
به نظر جالب میومد
چشام در حال کنکاش سفره و وسایل داخلش بود که در باز شد
سرمو بالا آوردم و با دیدن جونگ کوک تو اون لباس تماما سفید خشکم زد
ناخودآگاه از جام بلند سدم و چند قدم بهش نزدیک شدم
به رسم گذشته دستمو سمتش دراز کردم که انگشتای کشیده اشو تو دستم جا داد
خم شدم و بوسه عمیقی پشت دستش گذاشتم
سرمو بالا آوردم و خیره به چشمای درخشانش نگاه کردم
شیرینی نگاه عسلیش باعث شد سرمو جلو ببرم و بوسه دومو روی پیشونیش بزارم
هیجان عجیبی زیر پوستم پیچید
تا چند دقیقه دیگه قرار بود این الهه زیبایی تماما متعلق به من بشه
پیشونیمو به سرش تکیه دادم و خیره به چشمای بسته اش لب زدم
+لحظه شماری میکنم برای وقتی که تماما مال من بشی
لبخند آرومی زد و چشماشو باز کرد
همراه هم سمت صندلیا رفتیم و کنار هم نشستیم
دستش هنوزم بین انگشتام اسیر بود و تصمیمی برای جدا کردنشون نداشتم
خیلی نگذشت که بقیه ام به جمعمون اضافه شدن و دور تا دور اتاق رو صندلی ها جاگیر شدن
با اومدن نویسنده همه منتظر بهش خیره شدیم تا مراسمو شروع کنه
با ورود شخصی که شباهت عجیبی به جادوگران باستانی داشت چشمای همه امون گرد شد
اینجا چه خبر بود....
*****
نویسنده
با دیدن چشمای گرد بقیه یه لحظه خنده ام گرفت که لبمو گاز گرفتم
با صدای ضعیفی لب زدم
'آقایون رو بگیرید حاج آقا اومدن'
به سختی جلوی خنده امو گرفته بودم که با شنیدن حرف جین نتونستم خودمو کنترل کنم و بلند زدم زیر خنده
×برای چی یه جادوگر آوردی به مراسم؟
با دیدن چشمای گرد شده روحانی همراهم خنده امو قورت دادم و سمت صندلی ته مجلس هدایتش کردم
رو به جین اشاره کردم حرفی نزنه و با توری و قندای تو دستم سمت صندلی تهکوک رفتم
کل این مراسم برا خندیدنم بود
جین و جیمینو مجبور کردم دو سر توری رو بگیرن و کله قندارو دستم گرفتم
شروع به سابیدنشون کردم و همزمان با صدای بلندی گفتم
'حاج آقا شروع کنین
حاج آقا کتاب بزرگشو باز کرد و با سرفه ای صداشو صاف کرد
÷النکاحُ سنتی
دوشیزه ی...
'اهم حاج آقا به جای دوشیزه یه چیز دیگه بگید
و با چشم و ابرو به تهکوک خشک شده اشاره زدم
÷اهم بله جناب آقای جونگ کوک آیا بنده وکیلم با مهریه معلوم یک جلد آلبوم پروف دو عدد بلیط کنسرت بی تی اس و مقدار سه هزار فوتو کارت بایستون شمارو به عقد دائم آقای تهیونگ شی در بیاورم؟ آیا بنده وکیلم؟
'دوماد رفته آهنگ ضبط کنههه
÷برای بار دوم عرض مینمایم
آیا بنده وکیلم با مهریه خوانده شده شمارا به عقد دائم تهیونگ شی در بیاورم؟آیا بنده وکیلم؟
'دوماد زیر لفظی میخواد
با این حرفم تهیونگ سمتم برگشت و با چشای گرد پرسید
+زیر لفظی چیه؟
در حالی که به زور خودمو کنترل کرده بودم جعبه کوچیکی از جیبم در آوردم و سمتش گرفتم
'بازش کن و رو به جمعیت نشون بده
ابرو هاشو بالا انداخت و با لبخند داغونی سمت بقیه برگشت
در جعبه رو باز کرد و دستبند نقره ای نگین دارو به همه نشون داد
دقیقا ست گردنبنداشون بود
با اشاره بهش فهموندم دستبندارو دست همیدیگه کنن
بعد از دستبندا عاقد یه بار دیگه شروع به خوندن متن کرد
'برای بار آخر عرض می نمایم
آیا بنده وکیلم شمارو به عقد دائم یکدیگر در بیاورم؟بنده وکیلم؟
با نشنیدن صدایی زانومو محکم تو پشتی صندلی کوک فرو کردم
آخی بلندی گفت و با اخم سمتم چرخید
_چه مرگته وحشی؟
'باید جواب بدی بگو بله
اخماشو بیشتر توهم کشید و صاف نشست
سرفه آرومی کرد و گفت
_ب...بله
با صدای کل کشیدن بلندی سرم سمت در چرخید و تونستم جمعیت عظیم تهکوکرارو ببینم

Devile Priencee(پرنس شیطانی)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن