⤷ 𝑫𝒂𝒇𝒇𝒐𝒅𝒊𝒍𝒔 🌿
。°。°。°。°。°。°。°。°。°。°。°
اولین قطار به گیمپو صبح حرکت میکرد و مینهو باید چندساعتیو به خودش استراحت میداد و میخوابید تا اون موقع ولی نمیتونست. به جاش تمام شب رو از گل و گیاها مراقبت کرد و بهشون رسید و برای اولین بار آرامشی که هیچ وقت درونشون حس نمیکردو پیدا کرد.
وقتی دیگه هیچ کاری نبود انجام بده به خانم هوانگ که مادرش شمارشو برای وقتای ضروری داده بود زنگ زد. برای زمان بدی که زنگ بود عذرخواهی کرد ولی وقتی موقعیتو برای خانم هوانگ توضیح داد کاملا درک کرد و بهش گوش داد. ازش خواست که توی زمان نبودش مواظب گل و مغازه باشه و خانم هوانگ سریعا قبول کرد.
یه پسر نیم ساعت بعد از تماسش وارد مغازه شد و خودشو هیونجین معرفی کرد. با دیدن مینهو چشماش گرد شد ولی قبل از اینکه واکنشی بده مینهو کلیدهارو دستش داد و سریع از مغازه بیرونش کرد تا بتوته وسایلشو جمع کنه.
۴۰ دقیقه تا اومدن قطار زمان باقی مونده بود ولی مینهو خودشو روی یکی از نیمکتای ایستگاه و خیره به رو به روش پیدا کرد. یه کوله پشتی و بچه گربه اش همراهش بود. نمیتونست تنهاش بذاره تا وقتی برمیگرده پس با خودش همراهش کرد. سرشو به سمت راستش چرخوند و تا انتهای راهرو های ایستگاه کلی مغازه برای خرید غذا دید ولی حتی فکر کردن به خوردنی حالشو بهم میزد پس سرشو برگردوند و به سمت دیگه ایی خیره شد. سمت چپش یه مغازه ی سوغاتی فروشی و کنارش گل فروشی بود.
پاهاش بدون اطاعت از مغزش سمت گلفروشی که غنچه های تو ویترینش زیر نور گرم آفتاب صبح کم کم باز میشدن رفتن. پشت صندوق مغازه یه دختر با موهای قهوه ایی که دم اسبی بسته شده بودن قلب مینهو رو گرم کرد چون اونو یاد-
"صبح بخیر. چیزخاصی هست که دنبالش باشین من بتونم کمکتون کنم؟"برخورد سریع و یک دفعه ایی اون باعث شد مینهو هیچ کلمه ایی رو برای جواب دادن بهش پیدا نکنه.
"عااا من- امم"مینهو چشماش رو دور کل مغازه و گل های جورواجور و رنگ به رنگ گردوند. کاملا گیج شده بود و میخواست از دخترفروشنده کمک بگیره اما یک آن خاطره ایی از یه آسمون آبی تیره و نور کم چراغ توی خیابون که روشنایی قشنگی رو روی صورتی و چشمایی قهوه ایی انداخته بود به یاد آورد.
YOU ARE READING
Fallin' Flower | Minsung ✓
Fanfiction" همه زخمی میشن. ممکنه فکرش رو نکنی، ممکنه خیلی از گلت مراقبت کنی اما یه روز ببینی همه گلبرگهاش دارن میریزن. اینطور وقتا نترس. حتی اگه درد میکشی نترس و بفهم که همه زخمی میشن، حتی گل ها. حتی اگه ندونیم و نبینیم. " -How To Garden: For Beginners ⤷Persi...