𝒁𝒊𝒏𝒏𝒊𝒂𝒔 𝒂𝒏𝒅 𝑪𝒚𝒄𝒍𝒂𝒎𝒆𝒏𝒔

1.8K 382 304
                                    

تقریبا دو هفته میشد که از جیسونگ هیچ خبری نبود و مینهو به سختی جلوی خودش رو گرفته بود که نره خیابونارو بالا پایین کنه و دنبال پسر بگرده

Hoppla! Dieses Bild entspricht nicht unseren inhaltlichen Richtlinien. Um mit dem Veröffentlichen fortfahren zu können, entferne es bitte oder lade ein anderes Bild hoch.


تقریبا دو هفته میشد که از جیسونگ هیچ خبری نبود و مینهو به سختی جلوی خودش رو گرفته بود که نره خیابونارو بالا پایین کنه و دنبال پسر بگرده.
برای هزارمین بار به خودش سرکوفت میزد که کاش شماره اش رو میگرفت یا حداقل یه آدرسی چیزی ازش می پرسید

حال گرفته و بدشو باید از مادرش مخفی میکرد چون این چندوقته حالش بهتر شده بود و نمیخواست نگرانش کنه؛ البته این باعث نشده بود با آه و ناله دایرکت دوستاشو نابود نکنه.

همونطور که ونپیل قول داده بود توی کافه قرار گذاشتن و با گروه سونگمین اشنا شد. حتی به دوستای خودشم معرفیش کرد و بعد از چند دقیقه سکوت طولانی بینشون بالاخره باهم جور شدن و اخر روز به عنوان‌ بچه گربه ی غیررسمی گروه به جمعشون اضافه شد.

ظاهرا وقتی میگفت گروهشون خیلی پر سرو صدا و شلوغه دروغ نمیگفت. و مینهو نه تنها باهاش مشکلی نداشت بلکه داشت از این جمعی که یک لحظه سکوت توش جریان پیدا نمیکرد و هرکی داشت با یکی حرف میزد خوشش میومد.

گروه پنج تا عضو دیگه به جز سونگمین داشت که بینشون هیونجین تنها کسی بود که باهم تو یه دانشگاه و حتی یه دانشکده بودن. چان و چانگبین هم توی دانشگاه ونپیل موسیقی میخوندن. هرکدوم استعداد و شخصیت خاص خو‌دشونو داشتن و مینهو رو با اینکه جدید و بی نهایت کم حرف بود خیلی سریع توی جمعشون پذیرفتن و مینهو نمیدونست چی باعث شده انقدر توی چشمشون دوست داشتنی جلوه کنه.

نسبت به بقیه با چان خیلی بیشتر صمیمی شد. شاید مثل بقیه حس امنیت و اهمیتی که از چان دریافت میکرد براش باارزش بود.
چانگبین کسی بود که از اینکه اذیتش کنه و سربه‌سرش بذاره لذت میبرد چون به نظرم نمیرسید که اون حتی یه ذره‌ام عصبانی شه.

دوتا دیگه از اعضا خارج کشور بودن اما مینهو کاملا بهشون شناخت پیدا کرده بودن اینقدر که بقیه درباره‌اشون حرف میزدن.

مخصوصا چانگبین که به خاطر اینکه دلش برای دوست پسرش فلیکس تنگ شده بود کمی حالش گرفته بود و دائم غر میزد، درحالی که بقیه اعضا به خاطر نبودن کوچیکترین عضوشون ،جونگین، عملا داشتن خودشون رو میکشتن و این برای مینهو یه چیز کاملا جدید بود.

Fallin' Flower | Minsung ✓Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt