مدتها بعد اینکه مامانش تلفن رو قطع کرده بود، هنوز گوشی رو توی دستش نگه داشته بود.چشمهاش میسوخت، دستش رو بالا آورد و با آستینش روی چشمهاش کشید. صدای بلند کوبیدن قلبش به قفسه سینش گوششو پر کرده بود و با هر نفس، سینش درد میگرفت
سمت نزدیک ترین نیمکتی که میدید رفت و خودشو روش پرت کرد. هوا داشت تاریک میشد، آسمون رنگ قشنگی از بنفش کمرنگ با نارنجی و قرمزش رو تو هوا پخش کرده بود
فکر میکرد اگه بیاد پارک و قدم بزنه، سرش سبک میشه و آروم میگیره؛ اما بعد از تماس مامانش، دقیقا برعکس این رخ داده بود.
برای اینکه بیشتر احساس بدبختی کنه، به این فکر کرد که امروز صبح حتی جیسونگ دور و بر مغازه پیداش نشده بود این اتفاق، داشت زیادی پیش میومد و باعث شده بود مینهو بیشتر از هر وقت دیگه ای نگران باشه.
سرش رو بین دستاش گیر انداخت و آهی کشید
"هیونگ؟"
با صدای آرومی که از بین سکوت غروب گذشته بود و به گوشش رسیده بود، سرش رو بالا اورد
درست همونجا، زیر رنگ قرمز و نارنجی آفتاب، کسی ایستاده بود که مینهو از صبح بهش فکر میکرد
"جی-جیسونگ؟"
با شنیدن صدای خش دار مینهو، پسر کوچیکتر سریع کنار مینهو روی نیمکت نشست و نگران بهش نگاه کرد
"هیونگ حالت خوبه؟ صدمه دیدی؟ اتفاقی تو مغازه افتاده؟ کسی-"
وقتی که صدای خنده آروم و کوتاه مینهو رو شنید، وسط حرفش ایستاد
"مینهو هیونگ؟"
مینهو نگاه سرگرم کننده ای به پسر انداخت ، "چجوری پیدام کردی؟ببینم نکنه ردیابی چیزی روم کار گذاشتی سنجاب کوچولو؟"
جیسونگ لباشو جمع کرد و به بامزه ترین شکل ممکن دست به سینه شد
"من سنجاب نیستم! و درضمن، برای پیدا کردن تو نیازی به ردیاب ندارم" بعد چشمکی به مینهو زد "چون همه ریشه های من آخرش به سمت تو ختم میشن."
مینهو قبل از اینکه به چهره خندون پسر نگاه کنه ، بینیش رو چین داد.
بعد اینکه خنده ی پسر تموم شد، با نگاه جدی و نگران به مینهو نگاه کرد
YOU ARE READING
Fallin' Flower | Minsung ✓
Fanfiction" همه زخمی میشن. ممکنه فکرش رو نکنی، ممکنه خیلی از گلت مراقبت کنی اما یه روز ببینی همه گلبرگهاش دارن میریزن. اینطور وقتا نترس. حتی اگه درد میکشی نترس و بفهم که همه زخمی میشن، حتی گل ها. حتی اگه ندونیم و نبینیم. " -How To Garden: For Beginners ⤷Persi...